ناگفته های علی افشاری از تاریکخانه اشباح
به نام هستي بخش رياست محترم قوه قضائيه جناب آقاي آيت الله شاهروديبا سلام و احترام اينجانب علی افشاری، در آذرماه سال 1379 با دستور قاضي شعبه 26 دادگاه انقلاب اسلامي تهران بدون تفهيم اتهام و دلايل آن بازداشت و به همراه آقاي مهندس عزت الله سحابي روانه زندان اوين شدم . موضوع اوليه اتهام ،به سخنراني اينجانب در ميتينگ" اعتراض به شكل گيري انسداد سياسي" در دانشگاه اميركبير مورخ 6/9/1379 با عناوين تبليغ عليه نظام، تشويش اذهان عمومي و توهين به رهبري اختصاص داشت . پس از گذراندن قريب به 8 روزدر بخش عمومي زندان اوين به بند انفرادي 240 زندان اوين منتقل شدم و بازجويي امنيتي آغاز شد كه از همان ابتدا با فحاشي ، توهين و برخوردهاي اجباري همراه بود. پس از يك هفته بازجويي پيوسته و توام با بي خوابي و ايستادن هاي ممتد مقابل ديوار و تهديد به انواع و اقسام شكنجه ،به دليل عدم پذيرش خواست بازجويان در قبول اتهام براندازي ، پس گرفتن سخنان اعلام شده در سخنراني فوق الاشاره ، معذرت خواهي از رهبري و رياست قوه قضائيه و پاسخگويي به سئوالات خارج از چهارچوب موضوع بازداشت ، پس از 24 ساعت بيخوابي در حالي كه در صندلي عقب ماشين خوابانده شدم و چشم بند به چشم ، در داخل پتو پیچیده شدم به مكاني كه به قول بازجويان "تاريكخانه اشباح " بود و بعدها فهميدم بازداشتگاه 59 سپاه پاسداران است ، منتقل شدم. در همان شب انتقال مورد ضرب و شتم و فحاشي از سوي چند نفر قرار گرفتم و مجبور شدم بر خلاف حقوق و تمايلم به پاسخگويي در باره موارد خارج از موضوع بازداشت بپردازم. از اين زمان به بعد شدت و عمق فشارها ي جسماني و رواني ، محروميتها ،خلا عاطفی و ايزولگي به تدريج و به صورت مستمر، چنان فزوني يافت كه پس از يك ماه ايستادگي ناگاه مقاومتم شكست و شخصيتم را فروريختند و چونان كودكي كه در فضايي غريبه قرار گرفته است از فضاي گذشته ام گسسته و تبديل به موجودي مصلوب الاختيار و فاقداراده شدم كه چون مومي در دستان بازجو بود و بازجو در موقعيتي مسلط قرار گرفت . در اين وضعيت بحراني همچون بيمار رواني سير معكوس اجتماعي شدن را طي كردم و روز به روز فاصله بيشتري با شخصيت قبليم پيدا كردم . وضعيتم بگونه اي بود كه توان مخالفت و ايستادگي در برابر بازجو را نداشتم و تنها توانم معطوف به كاستن از شدت و ابعاد خواسته هاي بازجو بود. خواست بازجويان در اين دوره ، ابتدا عينيت بخشي به سناريوها و ذهنيت هاي آنان در مورد پرونده هاي ملي نظير كوي دانشگاه ، حادثه خرم آباد ، عملكرد دفتر تحكيم وحدت و جنبش دانشجويي وتلاش براي اخذ اعترافات مورد نظر در مورد اصلاح طلبان و جريانات سياسي رقيب و پاسخگويي به سئوالات از طريق فشار ، اغفال و تلقين بر اساس طرح هاي از پيش تعيين شده بود، اما پس از خودداري نهايي اينجانب در يك دوره پرفراز و نشيب 45 روزه كه در اوج فشارها و محروميتها قرار داشتم ، به انجام مصاحبه ويدئويي عليه مواضع قبلی خودم و اعلام مواضع توبه آميز تغيير يافت و اينجانب نيز به ناچار تن به انجام مصاحبه دادم تا مجبور به اعتراف دروغ عليه ديگران و روايت كژتابانه وقايع مهم ملي و جنبش دانشجويي در چارچوب تصورات غير واقعي تيم بازجويي نشوم . اما در همان شرايط شرط كردم كه مصاحبه جنبه تحليلي داشته باشد و جنبه خبررساني و افشاگرانه پيدا نكند . روال انجام مصاحبه اجباري بدينترتيب بود كه نخست محورها از سوي سربازجو ديكته شد و پس از چانه زدن با بازجو ، متن اوليه مصاحبه با اعمال نظر تيم بازجويي تدوين شد و سه مصاحبه ويدئويي در داخل محيط بازداشتگاه با حضور تيم بازجويي صورت گرفت . فيلمها براي تيم كارشناسي ارسال شد و مجدداٌ بر اساس نظر كارشناسان و تغييرات آنها بر روي متن هاي پياده شده مصاحبه ها ، متني جديد تهيه گشت و در اختيار اينجانب قرار گرفت تا آن را حفظ كنم و پس از يك روز تمرين به مكاني در داخل پادگان عشرت آباد منتقل شدم كه قرار بود مصاحبه اي ويدئويي با يك تيم فيلمبرداري حرفه اي صورت گيرد ، كه ناگاه و بدون هيچگونه پيش زمينه قبلي با خبرنگار و تيم فيلمبرداري صدا و سيما مواجه شدم . اشارات بازجو نشان از آن داشت كه نبايد واكنشي نشان دهم و از آنجاييكه من از حق "خود بودن" بعنوان بديهي ترين حق يك انسان محروم بوده و اراده مستقل خودم را از دست داده بودم و از اذيت و آزار جهت تحميل اعتراف دروغ بر روي ديگران هراس داشتم ، ناچار تسليم شدم . اما روال آن مصاحبه به اصطلاح داوطلبانه كه در ظاهر بنا به درخواست اينجانب صورت گرفت ، خود حكايت تلخ ديگري است كه نشان مي دهد منافع گروهي و اميال قدرت طلبانه براي ذبح حقيقت و تحريف واقعيت ، هيچ مرزي را نمي شناسد. ابتدا شخص بازجو در حضور مصاحبه گر و تيم فيلمبداري صدا و سيما بر روي صندلي مصاحبه كننده نشست و من در حالي كه روبروي او قرار داشتم و نگاهم به دوربين صدا و سيما بود ، متن مكتوب آورده شده از بازداشتگاه را از حفظ به صورت پيوسته و يكسره بدون هيچگونه سئوال و جوابي خواندم . البته در حين خواندن نيم نگاهي نيز به متن مكتوب داشتم. كل اين مصاحبه در يك كاست نيم ساعته به صورت مجزا فيلمبرداري شد . بازجو اعلام كرد كه اين فيلم را براي تيم بازجويي و پاره اي مقامات مي خواهد و ارتباطي با مصاحبه تلوزيوني ندارد. سپس مصاحبه كننده صدا و سيما ( آقاي فلاح ) بر روي صندلي نشست و در چهارچوب متن از پيش تعيين شده سئوالاتي را مطرح كرده و من نيز پاسخهاي مد نظر بازجويان را ارائه كردم كه به مدت بيش از يك ساعت در كاست هاي جداگانه تصويري ضبط شد . در واقع كلماتي كه از زبان من در اين مصاحبه و مصاحبه هاي ويدئويي قبلي جاري شد ، هيچيك سخنان من نبود ، بلكه اراده و خواست تيم بازجويي بود كه در اثر فشارهای سنگین وارده، از زبان من بيان مي گشت . اين مصاحبه به صورت يك فيلم ساختگي بود كه نقش من بازيگري در جايگاه مصاحبه شونده بود و تيم بازجويي كارگرداني آن را بر عهده داشت . اما متاسفانه در حالي كه قاضي پرونده به شكلي صريح اعلام كرده بود كه اين مصاحبه داخلي است و در رسانه ها ي عمومي پخش نمي شود . بر خلاف توافقات صورت گرفته ، مصاحبه به صورت گزينشي و با مونتاژ فيلم پرشده در حضور بازجو و فيلم مصاحبه با خبرنگار صدا و سيما در بخشهاي خبري صداوسيما پخش شد. در اين دوران چند نامه توبه آميز نيز از اينجانب خطاب به قاضي پرونده ، رئيس قوه قضائيه و شوراي عمومي دفتر تحكيم وحدت گرفته شد كه روال آن مطابق متن مصاحبه به صورت تحميلي و ديكته شده از تيم بازجويي بود كه هيچكدام عقايد و ديدگاههاي من نبود بلكه نمايانگر شخصيتي بود كه در جريان بازجويي اجباري از من ساخته شده بود . البته نامه هاي فوق منتشر نگشت. همچنين در اين دوران ، اجبار و فشار بسياري بر من وارد شد تا در چهارچوب القائات و ذهنيت بازجويان اطلاعاتي در خصوص فعالين اصلاح طلب و دانشجويي درقالب فرمهاي تك نويسي بنويسم . سرانجام به لطف پروردگار در حالي كه به شدت به لحاظ روحي به هم ريخته و پريشان بودم و حتي چند بار تا آستانه خودكشي با سيم برق رفتم ، در نيمه دوم خرداد ماه سال 80 در آن شرايط دشوار شخصيت به هم ريخته خود را در داخل بازداشتگاه بازيافتم و شخصيت واقعي و پيش از بازداشتم دوباره نمايان گشت . و در مقابل برنامه بازجويان ايستادم و از انجام خواسته هاي آنان سرباز زدم و در اولين فرصت تمامي موارد خلاف و اعترافات دروغ را به اطلاع قاضي پرونده رساندم و در اولين ملاقات با خانواده مختصري از اجحافات صورت گرفته را جهت روشنگري به اطلاع افكار عمومي رساندم . مجدداٌ دوباره فشارها و تهديدها آغاز شد و مرا تهديد كردند كه تا چند سال به صورت انفرادي در بازداشتگاه 59 خواهم ماند و به حبسي طويل المدت بيش از 15 سال محكوم خواهد شد . امكان دفاع در فضاي افكار عمومي پيدا نخواهم كرد و قس عليهذا و مرتباٌ عنوان مي كردند كه قاضي و دادگاه در اين پرونده نقشي ندارند وآنها تعيين كننده نهايي و اصلي سرنوشت پرونده مي باشند .در تيرماه سال 80 قرار بازداشتم تبديل به وثيقه 200 ميليون توماني شد و علي رغم آنكه خانواده من در مرداد ماه سال 80 تمامي وجه وثيقه را با اخذ تاييديه كارشناسي دادگستري به صورت سندهاي ملكي تاديه نمودند ، بدون تفهيم اتهام جديدي تا آذرماه سال 80 در بازداشتگاه 59 در سلول انفرادي بسر بردم كه در سه ماه آخر آن هيچگونه بازجويي صورت نگرفت . در مجموع اهم مصاديق اذيت و آزار جسماني و رواني در اين دوران بازداشت 356 روزه بشرح زير مي باشد :
• 328 روز حبس انفرادي كه 128 روز آن در سلول انفرادي به ابعاد 3/1 * 2 متر و 200 روز در سلول به ابعاد 3 * 6 متر گذشت . • حضور در بازداشتگاه هاي امنيتي و نظامي با رده حفاظتي بالا • حضور در بازداشتگاه حفاظت اطلاعات وزارت دفاع در جنب فرودگاه مهر آباد كه سلول هاي آن در نزديكي فرودگاه قرار دارد و صداي ناهنجار و گوشخراش نشست و برخاست پيوسته و لاينقطع هواپيما جايي براي آرامش باقي نمي گذارد . • ضرب و شتم با چشمان بسته و فحاشي و توهين هاي بسيار و زننده • بي خوابيهاي مداوم و گسترده بگونه اي كه يك مورد آن 4 روز مداوم بود • تهديد مكرر به اعدام و صحنه سازي و برقراري مقدمات اعدام مصنوعي و تلاش براي وادار كردن به نوشتن وصيت نامه • نگاه داشتن ايستاده به روي ديوار به صورت طويل المدت • تهديد به انواع و اقسام شكنجه همراه با فرياد هاي گوشخراش به صورت متوالي در گوشهاي اينجانب كه برخي از آنها متضمن فشارهاي جنسي بود . • تهديد به بازداشت اعضاي خانواده و دوستان • محروميت عاطفي و حسي و ممانعت از برقراري ارتباط موثر و آزاد با خانواده و وكيل • بي خبري و محروميت از كتاب و روزنامه به مدت 8 ماه و محروميت مطلق از تلوزيون ، راديو و مطبوعات اصلاح طلب • بستن چشم بند در تمام دوران حضور در بازداشتگاه • بردن پاي تخت به منظور زدن كابل و برقراري مقدمات آن • فشارهاي رواني گسترده • قرار گرفتن در معرض سرما بگونه اي كه عمدتاٌ در فصل زمستان شبها در اتاقي سرد قرار داشتم • شرايط بهداشتي نامناسب • محروميت از مكالمات تلفني آزاد و محدوديت تماس تلفني در حضور بازجو • محدوديت و محروميت در استفاده از هواخوري بگونه اي كه در طول 4 ماه نخست حبس ،روزانه 5 دقيقه در حياط كوچك بازداشتگاه با چشم بند امكان هواخوري داشتم . • فريب و دروغپردازي جهت وارونه نشان دادن مسائل و فضاي سياسي كشور و جنبش دانشجويي • انتقال اخبار كذب و دروغ به نقل از دوستان و فعالين سياسي اصلاح طلب • انتقال بوسيله آمبولانس (كه در برخي موارد روي برانكارد قرار مي گرفتم ) از بازداشتگاه به دادگاه • بازجويي نامحدود در تمامي حوزه ها و خارج از موضوع بازداشت پس از آزادي با وثيقه 200 ميليون توماني از طريق مصاحبه مطبوعاتي و نامه نگاري به مسئولين بلند پايه نظام و پيگيريهاي حقوقي به آگاهي بخشي پيرامون مسائل دوران بازداشت و مطالبه حقوق تضييع شده پرداختم ولي متاسفانه پاسخي دريافت نكردم و در عوض دو سال ديگر به ناحق ، تحت اتهامات بي اساس به زندان افكنده شدم و تاوان ايستادگي بر روي مواضع و حقوق انساني خود را پس دادم . آقاي شاهرودي آنچه در اين پرونده بر من گذشت ، آئينه تمام عيار تخلفاتي است كه جنابعالي چندي پيش براي دستگاه قضايي برشمرديد و تا زماني كه عاملين و صحنه گردانان اين تخلفات به سزاي اعمال غير انساني و غير شرعي خود نرسند ، نمي توان به انجام اصلاح واقعي در دستگاه قضايي اميد داشت . اينك پس از گذشت افزون بر 55 ماه از تشكيل پرونده و 44 ماه از آزادي با قيد وثيقه 200 ميليون توماني ، روز سه شنبه مورخ 1/6/1384 بعنوان زمان برگزاري دادگاه اينجانب ابلاغ شده است. حال با عنايت به توضيحات فوق الذكر و سياسي بودن ماهيت اتهامات وارده ، التزام به فرايند دادرسي عادلانه ، اعلاميه جهاني حقوق بشر ، موازين ديني و حقوق من بعنوان يك انسان حكم مي كند مطابق اصل 168 قانون اساسي دادگاه اينجانب به صورت علني و با حضور هيئت منصفه برگزار گردد . از آنجائيكه مصاحبه ويدئويي ساختگی گرفته شده از اينجانب در دوران بازداشت، در بخشهاي خبري پر بيننده صدا و سيما با پوشش تبليغاتي گسترده پخش شده است ، از اين رو موجبي براي مخالفت با علني شدن دادگاه به دلايل امنيتي وجود ندارد . وقتي طرح مطالب توضيحي و به اصطلاح روشنگرانه پيرامون اعمال مخل امنيت كشور ( به زعم آقايان ) در رسانه هاي خبري در دوران بازداشت مشكل امنيتي ندارد به طريق اولي اطلاع افكار عمومي و رسانه هاي عمومي از مطالب مطروحه در دادگاه , دفاعيات طرح شده در خصوص بي اساسی اتهامات و مفاد مصاحبه به منظور سنجش ميزان واقعيت اتهامات وارده نيز خالي از تبعات امنيتي است . ترديدي نيست كه برگزاري دادگاه صالح علني ، مناسبترين راهكار براي داوري درست افكار عمومي و فعالين دانشجويي پيرامون وقايع رخ داده در اين پرونده و حواشي آن بعنوان فرازي از تاريخ معاصر و نحوه برخورد قضايي و امنيتي با يك فعال دانشجويي مي باشد . كيفيت برگزاري دادگاه اينجانب مي تواند آزمون ديگري براي سنجش اصلاحات ادعايي در دستگاه قضايي و ميزان جامه عمل پوشيدن قانون شهروندي باشد. به اين لحاظ مصرانه خواهان برگزاري دادگاه به صورت علني و بر اساس مقتضيات فرايند دادرسي عادلانه مي باشم .
و من الله التوفيق
علي افشاري 24/5/1384
ترفندهای جستجوی گوگل
دانلود کتابهای سیاسی
اسلام شناسي ج 1 و 2 - ع . ميرفطروس
آيات شيـطانـي جلد اول - سلمان رشدي
آيات شيـطانـي جلد دوم - سلمان رشدي
شـــرم - سلمان رشـدي
بشـارت - هوشنگ معين زاده
كمدي خدايان - هـ.معين زاده
آيا خدا مرده است؟ - هـ.معين زاده
خيام و آن دروغ دلاويز - هـ.معين زاده
تولـدي ديـگر - ش . شـفــا
حقوق بشر، قانون بيضه...1 - ش.شفا
حقوق بشر، قانون بيضه...2 - ش.شفا
حقوق بشر، قانون بيضه...3 - ش.شفا
حقوق بشر، قانون بيضه...4 - ش.شفا
بازشناسي قرآن - مسعود انصاري
نگاهي نو به اسلام - مسعود انصاري
كوروش بزرگ ومحمدعبدالله - م.انصاري
الله اكبـــر - مسعود انصاري
روز قيامت در اسلام - م.انصاري
شيعي گري و امام زمان - م.انصاري
اسلام و مسلماني - مسعود انصاري
23 ســـال - علي دشـتـي
تخت پولاد - علي دشتي
فرهنگ چيست - احمد كسروي
كار؛ پيشه و پول - احمد كسروي
فرهنگ است يا نيرنگ - احمد كسروي
سرنوشت ايران - احمد كسروي
دين و جهان - احمد كسروي
در راه سياست - احمد كسروي
در پيرامون خرد - احمد كسروي
درپاسخ بدخواهان - احمد كسروي
خواهران و دختران ما - احمد كسروي
خدا با ماست - احمد كسروي
حاجي هاي انباردار - احمد كسروي
پندارها - احمد كسروي
بهائـيگـري - احمد كسروي
صوفي گري - احمد كسروي
شيعي گري - احمد كسروي
سوناي زعفرانيه - دكترنوري زاده
اعترافات سعيد امامي - دكترنوري زاده
فلاحيان، مردي براي همه فصول جنايت
از حجتيه تا حزب الله – دكتر نوري زاده
خاندان خميني - مهدي شمشيري
غرور و سقوط - ج 1
غرور و سقوط - ج 2
غرور و سقوط - ج 3
ايستاده بر آرمان - علي غريـب
لانه فساد - وقايع داخل زندان اوين
حقوق زن ، حقوق بشر است
اعلامیه جهانی حقوق بشر
از دیکتاتوری تا دموکراسی - جین شارپ
جامعه ایران در دوران رضا شاه
پشت پرده هاي انقلاب - بهرام چوبينه
پاسخ به تاريخ - محمدرضا پهلوي
سقوط شاه – فريدون هويدا
سـتيز و مدارا - رامين كامران
هويت ، كيهان ، سعيد امامي - اكبر گنجي
عاليجناب سرخپوش...- اكبر گنجي
به مردم دروغ مي گفتيم - اكبر گنجي
ساواك – كريستين دلانوا / ج 1
ساواك – كريستين دلانوا / ج 2
ساواك – كريستين دلانوا / ج 3
اسرار كائنات – پروفسور ابراهيم ويكتوري
شگفتيهاي جهان - پروفسور ويكتوري
37 كتاب از صادق هـدايـت
روسپيان سودازده من - ماركز
قلعه حيوانات - جرج اورول
قربانيان انقلاب 57 - عمادالدين باقي
جنايات هولناك رژيم در شهريور 67 - ج 1
جنايات هولناك رژيم در شهريور 67 - ج 2
جنايات هولناك رژيم در شهريور 67 - ج 3
هـمه مــردان شـاه
تاريخ گفـته نشده اسلام
تشيع و قدرت در ايران - ب.كشاورزي
شيطان و خدا - ژان پل سارتر
علي نماد شيعه گري - آله دالفك
پيامبران خرد - شهريار شيرازي
ترور و اسلام - حسين ملك
عکس گوگل ارث از وزارت اطلاعات ج . ا
تصویر ماهواره وزارت اطلاعات .... عکس گوگل ارث وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی .... عکس ماموران وزارت اطلاعات .... واواک چیست ؟.... واجا چیست ؟ .... عکس افسران وزارت اطلاعات .... نقشه وزارت اطلاعات .... زندان های وزارت اطلاعات .... خانه های امن وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی .... ماشین های ون سفید وزارت اطلاعات .... شکنجه گران ( ماموران تعزیرات ) وزارت اطلاعات .... سلول های سگدونی وزارت اطلاعات .... آگهی استخدام در وزارت اطلاعات .... قوانین و مقررات و آیین نامه های کارکنان وزارت اطلاعات .... عکس ماهواره ای از وزارت اطلاعات .... حقوق کارمندان وزارت اطلاعات .... اسامی ماموران اخراجی وزارت اطلاعات .... ماجرای قتل های زنجیره ای .... ساختمان مهران وارت اطلاعات .... آرم جدید وزارت اطلاعات ....
محمد رضا رحیمی کیست ؟
نوشتن از دوران کودکی و نوجوانی رحیمی همان قدر دشوار است که نوشتن از تحصیلات او ! گویا تحصیلات ابتدایی رحیمی در قروه و تحصیلات متوسطه او در همدان سپری شده است و پس از آن ها برای ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی حقوق راهی تهران شده است .
سابقه ی دادستانی و بخشداری قروه در کارنامه محمد رضا رحیمی قطعی است و این سابقه به سالیان قبل انقلاب ۵۷ و اوان آن بر می گردد و تا سال ۶۳ ادامه دارد .
محمد رضا رحیمی در فروردین ۱۳۶۳ با تکیه بر تفاوت های مذهبی به عنوان نماینده مردم قروه راهی مجلس شورای اسلامی می شود و این اتکا و انتخاب در فروردین ۱۳۶۷ تکرار می شود تا رحیمی در مجلس دوم و سوم نماینده مردم قروه باشد.
در انتخابات مجلس چهارم در سال ۱۳۷۱ رحیمی از حوزه سنندج کاندیدا شد و این بار به عنوان نماینده مردم سنندج و دیواندره در یک انتخابات غیر رقابتی و سرد ، راهی مجلس چهارم شد .یکسال بعد در شهریور ۱۳۷۲ رحیمی ، نمایندگی مجلس را ترک کرد تا با حکم بشارتی وزیر جنجالی وقت ، به استانداری کردستان۱۴ برسد . چهار سال گذشت و بهار اصلاحات فرا رسید تا خزان استانداری رحیمی باشد. و او در شهریور ۷۶ توسط عبدالله نوری وزیر کشور کابینه سید محمد خاتمی عزل شد ، تا به فاصله ی کمتر ازچند روز ، با حکم شیخ محمد یزدی ریاست وقت قوه قضائیه ، مشاورش باشد .
رحیمی به تهران رفت و بواسطه پرورش در دامن هاشمی رفسنجانی– اگرچه ناراضی ! – سالیانی چند محصل و مجاور و مشاور عالی عبدالله جاسبی در دانشگاه آزاد بود و اقامت در دانشگاه آزاد را در کنار مشاورت قوه قضائیه برگزید . رحیمی سرانجام در یک حکم پر ابهام ! به ریاست دانشکده حقوق دانشگاه ازاد واحد تهران مرکز رسید . در شهریور ۱۳۸۲ و با استقرار مجلس هفتم ، محمد رضا رحیمی با حکم مجلس آبادگر به دیوان محاسبات رفت تا کارنامه دولت اصلاحات را به قصد حساب باز کند .
چهار سال بعد رحیمی از دیوان محاسبات به قصد وزارت کشورخارج شد تا از توانایی و سابقه او برای برگزاری انتخابات خرداد ۸۸ استفاده شود . اما به رغم علاقه وافر رئیس جمهور وقت ، به علت مخالفت مقامات عالیرتبه! رحیمی به وزارت کشور نرسید و در خرداد ۱۳۸۷ به معاونت پارلمانی رئیس جمهور بسنده کرد و در عوض ، عوض علی کردان ، یار دبستانی خود را به احمدی نژاد شناساند تا هیچ چیز در وزارت کشور عوض نشود و او بتواند از انتخابات ۸۸ کامروا باشد . سالی گذشته است و در آستانه ی خزان ۸۸ ، محمد رضا رحیمی ، به معاونت اولی احمدی نژاد در کابینه ی دولت کودتا رسیده است . حلقه ی تصمیم گیری احمدی نژاد به سبب علاقه ی خود به چهره های خبر ساز ، هر روز توانسته است رحیمی را و قدر اخبار او را به خوبی بالاتر ببرد و رحیمی به مدد روش های ماکیاوللی توانسته است از نردبان قدرت بالا و بالا تر رود .
دوم : محمد رضا رحیمی ، متهم یا مجرم ؟
افکار عمومی ، کمتر به تفاوت های حقوقی یک فرد متهم با یک فرد متخلف و یا یک فرد محکوم توجه می کند . در سایه ی شایعه این تفاوت ها اغلب دیده نمی شوند و گاه هم پوشانی می شوند . فرد متهم ، در صورتی که خود را بی گناه بداند و نگران آبروی خود و افکار عمومی و قضاوت تاریخ باشد ، باید از محاکمه در یک دادگاه بی طرف و عادل استقبال کند . اما متهم ، مادامی که از حضور در محکمه گریزان است و تن به محاکمه نمی دهد ، در مظان تخلف قرار می گیرد و به تدریج این “ظن” به “باور” تبدیل می شود .
این بند ، به قصد دفاع و اشاره به حقوق انسانی و اولیه ی محمد رضا رحیمی نوشته شد ، چرا که دامنه ی اتهامات او آن قدر زیاد و خواهان او فراوان اند و اتهامات ریز و کلان رحیمی آن قدر متنوع و عجیب اند که کشف حقیقت در میان آنان دشوار است و این دشواری برای نگارنده می تواند نگران کننده باشد و البته این نگرانی نه از بابت رحیمی ، بلکه از ترس سوختن به آتشی است که هیزمش رحیمی و دیگران اند . بی دلیل نیست که نادران در آخرین مصاحبه ی خود می گوید :” مشکل رحیمی تنها مدرک تحصیلی او نیست ” . گویی مشکل مدرک تحصیلی رحیمی را نه پاپوشی برای او ، که روپوشی برای تقلیل اتهامات اصلی او ست . به تعبیر ابطحی ، در دولت کودتا،” مدرک تحصیلی اسم رمز تقلب است “ .
محمد رضا رحیمی علیرغم اتهامات فراوان ، تا کنون در هیچ دادگاهی ، محاکمه نشده است و یا حاضر به حضور در هیچ محکمه ای نشده است و به همین علت ، ”باور” به متخلف بودن او در نزد عوام و خواص هر روز تقویت می یابد . دایره این باور هم ، روز به روز وسیع تر شده است ، تا جایی که طیف وسیعی از دوستان و دشمنان و حامیان و منتقدان کابینه ی کودتا را شامل شود. عدم حضور رحیمی در شعبه ۱۰۵۷ دادگاه عمومی کیفری تهران ، برای رسیدگی به دو اتهام “تحصیل مال نامشروع ” و “تصرف غیرمجاز در اموال دولتی “، سکوت پر ابهام و برخورد عصبی او در خصوص سوالات متعدد نمایندگان مجلس در اتهام “جعل مدرک تحصیلی ” ، فرار یا فرا افکنی در قبال سوالات فراوان خبرنگاران ، رفتاری است که این دایره را هر روز وسیع تر می کند، به نحوی که گاه حقوق دانی رحیمی را هم زیر سوال می برد .
سوم : سردار سازندگی در کردستان
از دادستانی پر حرف و حدیث و شاکیان خصوصی و بخشداری کوتاه مدت محمد رضا رحیمی در قروه باید گذشت ، تا فرصتی برای اتهامات بزرگتر او باقی بماند . اصلی ترین اتهام رحیمی در قروه ، که در مقیاس ملی باید مورد توجه قرار گیرد نفاق است . رحیمی در دهه شصت متهم است که به منظور رسیدن به کرسی پارلمانی ، به اختلافات مذهبی در شهرستان قروه به شدت دامن زده است . نگاهی به جایگاه اهل تشیع قروه و روستای سریش آباد در استان کردستان و نوع نگرش مردمان سنندج و اهل سنت کردستان به آنان ، کمترین آسیب این نفاق است که جبران آن در کوتاه مدت غیر ممکن می نماید .
در اوایل دهه هفتاد ، رحیمی در استانداری کردستان به کسوت یک مدیر اجرایی درآمد تا مجال اتهامات را برای خود بیشتر کند . آغاز استانداری محمد رضا رحیمی در کردستان ، با شعار های قومیتی او همراه شد . استفاده ابزاری از خواسته های اقلی مردم کرد برای رسیدن به حقوق اولیه و شناخته شدن به عنوان شهروند درجه اول، اتهاماتی است که پای رحیمی را می تواند به اتهام بزرگتری چون اقدام علیه امنیت ملی باز کند . رحیمی در سالیان استانداری کردستان ، ترک بودن خود را پنهان می کرد و کرد بودن خود را به رخ مردم کردستان می کشید .در حالی که قادر به تکلم به زبان کردی نبود ، اتوبوس هایی به مقصد رشت و اصفهان برای جابجایی مدیران غیر کرد! اختصاص داده بود . کردستان در ادبیات رحیمی تا آنجا پیش رفت که خود را سردار سازندگی کردستان نامید .
گذشته از این اتهام ، اتهامات رحیمی در خصوص سو، استفاده از امکانات دولتی و تحصیل مال نامشروع برای خود و اطرافیان او فراوان اند . تغییر و تقلیل در پروژه ی بیمارستان بعثت با سپردن نظارت آن به یکی از بستگان درجه اول خود و اختلاس از منابع مالی آن ، اختلاس و بهره برداری و سوء مدیریت در پروژه پر هزینه و ناقص پل روگذر شهر سنندج ، انتقال غیر قانونی امتیاز هفته نامه آبیدر از سازمان همیاری شهرداری به عنوان یک امتیاز دولتی به نام خود ، تصرف و تملیک ساختمان بزرگ هفته نامه ی آبیدر و انتقال آن به یک دهم هزینه ی کارشناسی و بدون طی روال قانونی به نام مشاور فرهنگی خود و باز پس گیری آن!، نحوه واگذاری ، تغییر کاربری و تغییر و تصرف در اراضی دانشگاه آزاد سنندج ، سوء استفاده از موقعیت اداری در برخورد با پرسنل مونث دفتر استانداری و … شماری از اتهامات مالی و اخلاقی رحیمی اند که گویا ، یکی دو مورد آن منجر به شکایت و پرونده سازی استاندار تالی او عبدالله رمضان زاده رسیده است و پرونده آن مفتوح و یا مفقود است !
محمد رضا رحیمی در انتخابات ۷۶ با تمام توان به حمایت از ناطق نوری برخاست و به قصد وزارت با او هم پیمان شد . رحیمی متهم است که برای رسیدن به کرسی وزارت - و نه حتی پیروزی کاندید مورد نظر ! - در انتخابات کردستان تقلب کرده است . تفاوت فاحش نتیجه انتخابات کردستان با نتیجه ی سراسری انتخابات دوم خرداد و انتخابات چهار سال قبل آن استان ، شائبه ی تقلب و تخلف رحیمی را تقویت می کند. رحیمی به همین مقدار بسنده نکرد و مشاور فرهنگی خود بهرام ولد بیگی را فرمان داد تا در چاپخانه ای به نزدیکی استانداری شب نامه هایی را علیه سید محمد خاتمی چاپ کند و مدیر روابط عمومی وقت ف. پ را برای توزیع آن به خدمت گرفت . این رفتار رحیمی بعدها منجر به شکایت محمد خاتمی از بهرام ولد بیگی شد اما بزرگواری خاتمی و پا درمیانی بزرگان ، فرصت محاکمه را از رحیمی گرفت . محاکمه ای که اگر به انجام می رسید شاید فرصت تکرار آن در عرصه ی ملی به این آسانی فراهم نمی شد .
مردم کردستان ، محمد رضا رحیمی را به دخالت داشتن در قتل های زنجیره ای داخلی و خارج کشور و همکاری در عملیات تروریستی علیه اپوزیسیون متهم می کنند. اتهاماتی که اشارات اخیر و متقابل احمدی نژاد و رحیمی در خصوص سابقه ی دیرین آشنایی به آن قوت می بخشد .
و اما ، همکاری با مافیای مواد مخدر ، ترانزیت و توزیع آن شاید مهلک ترین اتهامی باشد که محمد رضا رحیمی در استان کردستان با آن روبروست .یکی از منابع اطلاعاتی این نوشته ، که از ساکنان بومی کردستان است ، می گوید : ” اگر قرار باشد روزگاری مجال محاکمه ی رحیمی برای مردم استان کردستان فراهم شود ، هزاران خانواده ی کرد ، به خاطر اعتیاد خانمان سوز جوانان خود علیه او شهادت می دهند “. مقایسه ی آمار مصرف مواد مخدر قبل و بعد از دوران استانداری رحیمی و سخن مشهور او که ادعا کرده بود “ به جای اسلحه به دست کردها وافور داده است “می تواند مبانی دیگری برای این اتهام باشند . انجمن مردمی مبارزه با مواد مخدر استان کردستان ، معتقد است بنا بر آمارنیمه رسمی کردستان ، پیش از ورود رحیمی پاک ترین استان کشور از لحاظ مواد مخدر بوده است و علیرغم هم جواری با استان های کرمانشاه و همدان که همواره در صدر مصرف مواد مخدر قرار داشته اند ، استان کردستان در قبل و بعد از انقلاب رتبه ی آخر مصرف مواد مخدر در کشور بوده است . هم چنین تصادف مشکوک و منجر به فوت یکی از عوامل اصلی ترانزیت مواد مخدر در جاده قروه – کردستان ۶۰، سر نخ هایی است که می تواند منجر به نخ نما شدن ”پروژه ی جایگزینی “ رحیمی در استان کردستان شود .
محمد رضا رحیمی درروز دوم خرداد ۷۶ در بخش خبری استان کردستان ، بر پرده صدا و سیما ظاهر شد تا آخرین پرده نمایش تقلب را برای مردم کردستان کامل کند . رحیمی در آن روز با حمایت بی پرده و قاطع از ناطق نوری ، در پاسخ به کسانی که انتخابات دوم خرداد را روزنه امیدی برای رفتن رحیمی می دانستند ،نا امیدانه !اعلام کرد :” اگر کوههای آبیدر و شاهو جابجا شوند ، من جابجا نخواهم شد و نمی روم “. نا امیدی رحیمی بی سبب نبود . بهار اصلاحات فرا رسید و خزان دولت رحیمی در راه بود . شهریور ۷۶ در حالیکه تنها هفده روز از مراسم تنفیذ سید محمد خاتمی گذشته بوده ، عبدالله نوری در سفری سر زده به استان کردستان آمد و عبدالله رمضان زاده را با خود آورد تا از طنز روزگار ، در دامنه ی “کوه آبیدر ” حکم بر کناری رحیمی را به او ابلاغ کند . آن روز و آن حکم بذر کینه ای شد که سالیان بعد رحیمی به انتقام آن رمضان زاده را به دادگاه بکشاند . روزی که کردستان خبر می داد : رحیمی رفت …
برکناری رحیمی از استانداری کردستان ، تلخ ترین و شاید تنها شکست سیاسی او در حفظ و نگهداری قدرت باشد . رحیمی مشاور محمد یزدی رئیس قوه قضائیه و عضو شورای نگهبان شد تا به تهران باز گردد . اتهامات رحیمی در مرکز از قوه قضائیه آغاز می شود . رفت و آمد های محمد رضا رحیمی به یکی از مراکز تحت نظارت محمد یزدی و فرزندش و وساطت های اوبرای محکومین و متهمین و هم چنین کاندیداهای رد صلاحیت شده در شورای نگهبان ، از حجم اتهام های فراوان و سنگینی حکایت می کند که روزگاری محمد رضا رحیمی باید پاسخگوی آن باشد .
محمد رضا رحیمی در مرکز ، به قوه قضائیه بسنده نکرد و هم زمان به مشاورت و مجاورت و مجالست عبدالله جاسبی در دانشگاه آزاد رفت ، تا در آنجا نیز خیلی از اتهامات را بر دوش بگیرد . رحیمی متهم است که در سال ۱۳۷۸ در دانشگاه آزاد خود را دکترای حقوق نامیدو پس از آنکه به سمت مشاور عالی جاسبی قناعت نکرد ! به ریاست دانشکده حقوق دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز درآمد تا عوضعلی کردان با مدرک فوق دیپلم استاد دانشگاه شود ، و حلقه ی یاران مشهور دیپلم و فوق دیپلم خود را به مشاوری دکتر جاسبی ! قائم مقامی دانشگاه آزاد ، استادی دانشگاه آزاد و… برساند . رحیمی دوباره متهم است که در دانشگاه آزاد که خود مدارک دکترا و فوق لیسانس ارائه می داد از کسانی بهره گرفت که حتی یک واحد دانشگاهی عالی هم نگذرانده بودند . دانشگاهی که گویا خود رحیمی مدرک کارشناسی ارشدش را از آنجا گرفته است . مدرکی که در سال ۷۹ و یک سال پس از مدرک دکترای او صادر شده است ! مدرکی که جعل آن ، حداقل اتهام رحیمی است که اگر مانند کردان شانس بیاورد می تواند پوششی برای سایر اتهامات او باشد.
محمد رضا رحیمی از طرف دوستان و معتمدان خود نیز متهم است . او متهم است با استفاده از امکانات وزارت اطلاعات ، مرکزی را تحت عنوان انستیتوی کُرد در تهران راه اندازی کرده است ، تا در پوشش فرهنگی ، ضمن دخالت در امور داخلی عراق و ترکیه ، مرکزی برای مبادلات تجاری و مرزی با آن کشور ها باشد ، تا جایی که قوه قضائیه دست اندر کاران آن را به اتهام مبادلات غیر قانونی و اخذ رشوه از مقامات عراقی ! تحت پیگرد نا فرجام قرار دهند و وزارت امور خارجه عراق در نامه مشهورش به ایران ، به صراحت از آن به عنوان یکی از نمونه های دخالت ایران در امور داخلی آن کشور کند . جستجو در عناوین همکاران این مرکز باز هم، به عواملین تقلب در انتخابات ۷۶ بر می گردد ، که هم اکنون با پوشش فرهنگی و روزنامه نگاریو تجاری و بازرگانی به فعالیت خود ادامه می دهند .
در سال ۸۲ ، محمد رضا رحیمی ، مزد وساطت های خود برای نمایندگان مجلس و شورای نگهبان را گرفت و به حکم مجلس هفتم ، به دیوان محاسبات رفت . اطلاعات اغراق آمیز و دو ر از ذهن و جهت دار رحیمی در دیوان محاسبات اتهامی است که می تواند رحیمی را به “اخلال در امور اقتصادی” کشور متهم کند چنانچه وزیر وقت اقتصاد وقت را شاکی کرد و احمدی نژاد را فریب داد . اعلام لیست ۱۱۹ نفره اخلاگران اقتصادی ، ارائه اطلاعات جهت دار و نادرست در خصوص مدیرعامل و هیات مدیره بیمه ایران و ادعای گرفتن رشوه در ماجرای قرارداد شرکت کرسنت نمونه هایی از اعمال رحیمی است که مبانی این اتهام اند . اعمالی که “ایمان “ رحیمی را به احمدی نژاد اثبات کرد و توانایی او را هم در “خبر سازی های ” مطلوب احمدی نژاد نشان داد .
رحیمی در دیوان محاسبات اتهام دیگری هم دارد . رئیس دیوان محاسبات در حالی که کارمند خود را به خاطر چند برگه ی کاغذ ، تنبیه کرده بود ، در معاملات و مبادلات مشکوک مالی دخالت کرده است تا جایی که حسین شریعتمداری هم صدایش بلند شود و هشدار دهد. انجام مذاکرات رحیمی و کردان با یکی از شرکت های طرف قرارداد با وزارت نفت در وزارت کشور که اتفاقاَ !رحیمی بر آن دست گذاشته بود ، تاسیس شرکت هایی با پوشش بازرگانی و عمرانی در تهران به همکاری همان حلقه ی مشهور و استفاده از آنها در جهت وساطت و رایزنی با مدیران اجرایی و شرکت های خارجی اتهام دیگری است که متوجه ریاست سابق دیوان محاسبات کشور است . حجم کلان ارقام این معاملات و مبادلات صدای کسان دیگری را هم درآورد تا جایی که میر حسین موسوی در یکی از مناظرات مشهور خود – البته بدون ذکر نام – از آن گلایه کرد۸۴ و این گونه اقدامات را یکی از انگیزه های خود برای شرکت در انتخابات دانست .
در سال ۱۳۸۷ پور محمدی وزیر وقت کشور ، نشان داد که نمی خواهد ”همه ی“ خواسته های احمدی نژاد را در وزارت کشور تامین کند .در حالی که پرونده انتخابات مجلس هشتم بسته نشده بود ،احمدی نژاد به دنبال گزینه برای وزیری می گشت که سابقه ی ” خیانت به کاندیدای انتخابات۸۷ ” را نداشته باشد ! یک جستجوی ساده و یک “سخنرانی مشهور “، کافی بود تا محمد رضا رحیمی را کاندیدای وزارت کشور کند و با تعجیل حکم سرپرستی او را صادر کند، تا مجری دور دوم انتخابات مجلس و انتخابات دور دهم ریاست جمهوری باشد . گزارش پور محمدی به رهبری و مخالفت رهبری با این حکم۹۰ رحیمی را از رسیدن به وزارت کشور بازداشت و به معاونت پارلمانی کشاند تا همچنان واسط نافذ و موثری در رایزنی با نمایندگان مجلس باشد و در عوض رحیمی ، ” بدیل و یار دبستانی خود ، عوض علی کردان ” را به احمدی نژاد معرفی کرد تا چیزی “عوض” نشود و نگرانی های او بابت برگزاری مطمئن انتخابات دهم بر طرف شود . محمد رضا رحیمی در کسوت معاونت پارلمانی هم بی کار ننشست و به ” رایزنی به سبک رحیمی ” پرداخت تا اتهام پرداخت رشوه به نمایندگان را نیز به فهرست اتهامات خود اضافه کند .
سکوت محمد رضا رحیمی و عوض علی کردان در ایام منتهی به انتخابات و غیبت آنها حکایت آرامش قبل از طوفان بود . این دو ” هم دانشجویی ” به یاری دانشجو در وزارت کشور رفتند تا در سایه “محصولی “ ، محصول انتخابات را بچینند . رفتند تا تریلوژی تقلب را کامل کنند و از تجربه ی های خود در تقلب نهایت استفاده را ببرند و دامن خود را به اتهام “خیانت به رای مردم” آلوده سازند . اتهامی که بر خلاف اتهام های ریز و درشت قبلی ، به محاکمه در دادگاه افکار عمومی کشید و سرانجام به تاریخ ایران زمین حکم آن را نوشته خواهد شد .
در زبان گفتمان سیاسی ، واژه ای بدنام تر از “ ماکیاولیسم” نیست . فرانسویان واضعان این واژه بودند و به تدریج این اصطلاح در زبان سیاسی ، معنای فریبکاری و نیرنگ بازی و پای بند نبودن به هیچ اصل اخلاقی در زندگی سیاسی را به خود گرفت .بنیاد این برداشت رهنمودهایی است که “ماکیاوللی” در کتاب “شهریار” به کسانی می دهد که جویای قدرتند . ماکیاوللی نیرنگ بازی و فریب را در بازی قدرت اصلی ضروری و ناگزیر می دید . بسیاری نیز برداشت و دانش شان درباره ی ماکیاوللی و اندیشه های او بیش از این نیست ، اما از دیدگاه سیاست شناسان مدرن ، ماکیاوللی نخستین کاونده ی ماهیت قدرت و پیشرو اندیشه ی علمی در این زمینه است . اگرچه دامن نیکولو ماکیاوللی از بسیاری از بدفهمی ها ی رایج پاک است ، اما او نخستین کسی بود که علم سیاست را بر مبنای “پژوهش در رفتار بشری ” بنیاد کرد ، نه “پیشداوری های اخلاقی“. ماکیاوللی در تبیین فلسفه ی خود ، از دو واژه ی “هنر” و “بخت” بسیار بهره می گیرد و آنان را در عالم سیاست ، بسیار مهم می داند . بی خود نیست که انگلیسی های حادثه را بزرگترین دشمن سیاستمداران می دانند و هیتلر همیشه نسخه ای از “شهریار” را بر بالین داشته است .
انقلاب اسلامی ایران حادثه ای غیر قابل انکار است و محمد رضا رحیمی ، پله ها نخستین نردبان قدرت را ، به مدد فضا ی انقلابی کشور بالا رفت . در استانی که برخوردای از مذهب تشیع ، امتیازی بالقوه است و در زمانی که مرحوم صادق خلخالی ، زبان اسلحه و آئین اعدام را بر فضای غرب کشور حاکم ساخت ، برخورداری از جایگاه دادستانی سکوی محکمی برای کسب قدرت بود . رحیمی پله ی دوم قدرت را با تکیه بر تفاوت های مذهبی در شهرستان قروه به دست آورد . تفاوت های مذهبی تشیع و تسنن ، و بر جسته سازی آن تا حد یک تقابل مذهبی ، آن هم در شهرستانی که اکثریت آن را اهل تشیع تشکیل می دادند ، نشان گر “بخت” و ” هنر ” رحیمی به عنوان یک شهروند شیعی است . به مدد همین بخت و هنر ، رحیمی به مجلس راه یافت تا مجالی برای “هنرمندی” خود پیدا کند . خوش خدمتی های پنهان و آشکار رحیمی به اربابان قدرت و بخت “مرز شناسی و مرکز نشینی“ جولانگاه خوبی برای رحیمی شد .
قدرت سیاسی – و نه اقتدار سیاسی – آرمان محمد رضا رحیمی است به همین علت ، رحیمی همواره مانند ”سریش “به قدرت چسبیده . از خوش اقبالی رحیمی که بگذریم ، ” دست بوسی و مجیزه گویی ” موثر ترین هنرهای رحیمی در رسیدن به آرمانش بودند . رحیمی با دست بوسی هاشمی رفسنجانی و پیامبر خواندن محمود احمدی نژاد به بارگاه هر دو رئیش جمهور راه یافت . رحیمی در سال ۱۳۸۴ با تمام توان از رفسنجانی که شانس اول ریاست جمهوری به حساب می رفت حمایت کرد و یکسال بعد رقیب سیاسی او احمدی نژاد را به جایگاه پیامبران برد . استاندار کردستان ، آن گاه که هاشمی رفسنجانی در آسمان قدرت بود ، با تراکتور به استقبال هاشمی رفت ، اما در سال پایانی ریاست جمهوری ، فرمانش را برای بی طرفی و تقلب نکردن در انتخابات ندیده گرفت و در سال ۷۵و ۷۶ هر آنچه در توان داشت از آبرو و جان و مال در اختیار ناطق نوری قرار داد ، که آن زمان شانس اول ریاست جمهوری بود و هم اکنون به کابین کسی در آمده است که ناطق نوری حاضر نیست در مراسم تحلیف و تنفیذ او شرکت کند و او ناطق نوری را به فساد متهم می کند .
“هنر “محمد رضا رحیمی در دستیابی و نگهداری قدرت ، در کنار ”شانس “ هایی که به او روی آورده است ، همان دو واژه مشهوری هستند که ماکیاولی بیان کرده است . و نیم نگاهی به زندگی سیاسی محمد رضا رحیمی نشان می دهد که محمد رضا رحیمی همیشه به قدرت وفادار بوده است و به حق فرزند زمان خویشتن است .
باری ، به زعم نگارنده -که همه چیز را فلسفی- منطقی می بیند - ، آنچه دشمنان و دوستان ، مخالفان و موافقان رحیمی را شکل می دهد ، مشی ماکیاولیستی اوست که در یک پیشداوری اخلاقی همواره مردود است اما، با پژوهشی در رفتار بشری ، روایتگر آن است که ” جهان همیشه پر از آدمیانی بوده است با شهوت های یکسان ”.
سوابق تروریستی منوچهر متکی - وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی
قبل از اين كه به معرفي سوابق او بپردازيم بهتر است او و مسئوليتهاي گذشتهاش را مختصري شرح دهيم.
منوچهر متكي متولد 1332، در بندر گز، است. او از دانشجويان انجمن اسلامي بود كه در دانشگاه بنگلور هند در رشته علوم اجتماعي درس ميخواند. با پيروزي انقلاب در سال1357 به ايران بازگشت و از نوچههاي احمد توكلي (وزير كار و نماينده مجلس كه در ضديت با مجاهدين از همان آغاز شهره بود) گرديد. بنا به نوشته خودش در سال 1370 از دانشگاه تهران مدرك كارشناسي ارشد روابط بين الملل گرفت.
در سوابق شغلي او آمده است كه متكي وقتي به ايران بازگشت ابتدا به معلمي پرداخت سپس نماينده مجلس شد و از آن جا به استخدام وزارت امور خارجه درآمد. بعد سفير ايران در تركيه (1364تا68) و در سالهاي بعد(1373) سفير ايران در ژاپن شد.او در سالهاي در سال1368 مدير کل اروپا، معاون امور بين الملل، معاون حقوقي کنسولي و امور مجلس بود.
اما اگر بخواهيم واقعيت مشاغل او را ذكر كنيم خوب است به نشريه مجاهد (شماره267 ـ 24آبان64) استناد كنيم. در اين شماره نشريه ليستي حاوي نام 3771 تن از شكنجهگران و 576زندان از مجموعه زندانها و شكنجهگاههاي رژيم منتشر شده است.
در رديف شماره 3122 اين ليست نام منوچهر متكي آمده است. در آن ليست علاوه بر نماينده مجلس بودن اشاره شده كه وي پاسدار، عضو جوخه اعدام و شكنجهگر از بندرگز بوده است. اما براي شناخت دقيقتر بهتر است به نامه يكي از نزديكان او به نام «محمدحسين متكي» كه در نشريه مجاهد763 (15شهريور84) به چاپ رسيده، اشاره كنيم. نويسنده كه از بستگان متكي است و او را شخصاً ميشناسد درباره او نوشته است: « من محمدحسين متكي رزمندة ارتش آزاديبخش ملي ايران هستم. از آنجا كه قرار است منوچهر متكي جنايتكار وزيرخارجة كابينة احمدينژاد شود و از آنجا كه اين مهرة پليد و جنايتكار نسبت خويشاوندي با من دارد، ميخواستم اطلاعاتي را در اختيار هموطنان عزيز قرار دهم. البته من از مواردي كه قبلاً گفته شده و همه از آنها خبر دارند، مانند نقش منوچهر متكي در تروريسم خارج كشوري صحبت نميكنم و صرفاً از مواردي كه عمدتاً مربوط بهاولين سالهاي نشو و نماي اين گرگ درنده است و شخصاً از آنها اطلاع دارم، حرف ميزنم.
منوچهر متكي متولد بندرگز در 45كيلو متري شهرستان گرگان از استان گلستان است. او تا قبل ازانقلاب 57 در هندوستان دانشجو بود و در مقطع انقلاب ضدسلطنتي بهايران آمد و تقريباً از همان ابتدا جذب دارودستههاي مرتجع شد. منوچهر متكي درفروردين سال 58 بهاتفاق آخوند اسماعيل جهانشاهي. هادي نبوي و عباس محمدي، حزب جمهوري اسلامي را در بندرگز تأسيس كردند. او در فاز سياسي سردمدار عناصر چماقدار واوباش حزب اللهي در بندرگز بود و بههمراه عباس محمدي كه فرمانده سپاه پاسداران بندرگز بود، درحمله وهجوم بههواداران مجاهدين و خانههاي آنها در بندرگز و بخشهاي تابعه نقش اصلي را داشت. منوچهر متكي همچنين با سخنرانيهايي كه در تجمعات بسيجيان و چماقداران در مساجد و در نماز جمعه بندرگز ميكرد، از عوامل اصلي تحريك و هدايت آنها بود. او در جريان بهاصطلاح انقلاب فرهنگي، در تصفيه و اخراج فرهنگيان و معلمين آگاه و هواداران مجاهدين در مدارس بندرگز و بخشهاي تابعه نقش تعيينكنندهاي داشت.
منوچهر متكي درسال 1360 بهعنوان نمايندة امامجمعة فاسدالاخلاق و جاني بندرگز، آخوند رباني، بهاتفاق احمد توكلي ( داديار وقت و وزير كارسابق) و يعقوب هاشمي يكي از فرماندهان سپاه پاسداران بهشهر جزء نفرات ثابت هيأت محاكمهكنندة هواداران مجاهدين در شهرهاي بندرگز، گلوگاه، كردكوي و بهشهر در دادگاه انقلاب بهشهر بود». در ادامه اين نامه افشاگرانه به برخي از جنايتهايي كه منوچهر متكي به صورت مستقيم دست داشته است اشاره شده: «منوچهر متكي در شكنجه و اعدام تعدادي از مجاهدين بهطور مستقيم شركت داشت. از جمله شخصاً مجاهد شهيد عليرضا آهنگري را مورد بازجويي و شكنجه قرار داد و در اعدام وي بههمراه پنج نفر ديگر از هواداران مجاهدين در يكي از باغهاي اطراف بندرگز شركت داشت. اين جنايتكار بهاتفاق همدستانش جسد مجاهد شهيد عليرضا آهنگري را بعد از اعدام پشت درِ خانة پدريش گذاشتند. وقتي پدر پير اين مجاهد شهيد با جسد غرقه بهخون پسرش روبهرو شد سكته كرده وكمتراز دوماه بعد فوت كرد.
- يك نمونة ديگر مربوط بهاواخر سال1360 بود كه منوچهر متكي شخصاً مجاهدشهيد حبيب ملك را كه معلم بود، مورد بازجويي وشكنجه قرار داد. بعد از اينكه حبيب پيشنهاد همكاري با مزدوران رژيم را رد كرد، منوچهر متكي گفت كه سزاي همكاري با منافقين اعدام است. سرانجام حبيب ملك را در پشت يك مرغداري نزديك دريا در بندرگز همراه با تعدادي ديگر از هواداران مجاهدين اعدام كردند .
- در يك مورد ديگر هنگامي كه خانوادة مجاهد شهيد محمدرضا ترابي كه دانش آموزي 16 ساله بود از منوچهر متكي پرسيدند كه چرا فرزندمان را آزاد نميكنيد؟ در جوابشان ميگويد: «پسرتان منافق است، من از او خواستم توبهكند ولي او جواب داد امام (بخوانيد خميني دژخيم ) بايد توبهكند. بنابراين حق اوست كه اعدام شود». بعداز چند روز محمد رضا ترابي 16ساله را همراه چند مجاهد ديگر اعدام كردند.
- منوچهر متكي جنايتكار درسالهاي پس از 30خرداد 1360، همراه با همكاران جنايتكارش دهها نفر را در محوطة سپاه پاسداران، لب دريا، در جنگل، در زمينهاي كشاورزي و باغهاي اطراف شهرستان بندرگز اعدام كردند. همچنين بايستي يادآوري كنم كه او يكي از كساني بود كه بعد از اعدام مجاهدين از دفن پيكر اين شهدا در قبرستانهاي عمومي جلوگيري ميكرد. در نتيجه خانوادههاي شهدا ناچار آنها را در باغچه خانة خودشان يا در باغ و جنگل دفن ميكردند. از جمله مجاهدين شهيد نبي ميرعابديني، صمد سراج، فردوس سراج، غلامرضا آهنگري، حبيب ملك و ساير شهدا كه بيش از 95درصد شهداي مجاهد خلق در آن مناطق را تشكيل ميدهند، در حياط منازل، در باغهاي اطراف و درجنگل دفن شدهاند.
- منوچهر متكي درموضع نمايندگي مجلس با استفاده از تريبونهاي نمايش جمعه، مساجد و مراسم رسمي از كشتار هواداران مجاهدين فعالانه و بهصورت علني دفاع ميكرد.
دراوائل سال 1361 منوچهر متكي بهاتفاق عباس محمدي و يك آخوند از شهرستان كردكوي، گروهي بهنام سياه جامگان تأسيس كرده بود. اين جنايتكاران لباس سياه ميپوشيدند و شبانه با چند خودرو براي ايجاد رعب و وحشت و قتل و غارت بهخانههاي هواداران مجاهدين حمله ميكردند. آنها كار را بهجايي رساندند كه بعداز مدتي، بهدليل اعتراضات مردم وشكايت بهدادستاني تهران، كار اين گروه متوقف شد.
درسالهاي 60 و 61 منوچهر متكي جهت دستگيري هواداران فعال وشناختهشدة مجاهدين در بندرگز تيمهاي شكار تشكيل داده بود. اين تيمها درشهرهاي مختلف شمال مأموريت انجام ميدادند. محمد متكي (برادر منوچهر متكي ) هم در يكي از اين تيمها عضويت داشت».
هرچند محتويات اين نامه به اندازه كافي گويا است تا وزير خارجه كابينة هزار تيران را بشناسيم اما بد نيست به يكي ديگر از جنبه هاي اقدامات او، اين بار در خارج كشور، يعني اقدامات تروريستي متكي اشاره كنيم.
متكي در سال1364 به عنوان سفير رژيم در تركيه منصوب شد. ولي كار اصلي او پشتيباني ازتيمهاي ترور و ايجاد تسهيلات با پوشش ديپلماتيك براي آنها بود. در آن ايام تيمهاي ترور رژيم در تركيه دست به ترور تعدادي از مخالفان زدند. به چند نمونه از «تك زني»هاي آنان (اصطلاحي كه بين خودشان رايج بوده است) اشاره ميكنيم:
ـ 11خرداد1364 ترور سرهنگ بهروز شهورديلو در استانبول
ـ 2دي1364 ترور سرهنگ عزيز مرادي در استانبول
ـ 2 آبان 1365 ترور سرهنگ احمد حامد منفرد، در آنكارا
ـ10 آذر 1366 ترور جواد حائري يك مخالف رژيم در منزلش در استانبول
ـ 3مرداد 1366 ترور محمد حسن منصوري و يكي از دوستانش در استانبول
ـ شهريور65 حمله به كنيسة يهوديان در استانبول
ـ قتل يك ديپلمات سعودي. روزنامه حريت چاپ تركيه در 6 خرداد 1368 گزارش داد يك گروه 14 نفره هنگام نفوذ به خاك تركيه از ايران براي انجام كار تروريستي دستگير شدند. رئيس اين گروه در قتل ديپلمات سعودي در آنكارا دست داشت.
علاوه براين عده تعدادي از شهروندان تركيه نيز قرباني «تك زني»هاي تيمهاي تروري شدند كه در پشت پرده همه شان متكي نقش اول را داشت. از جمله آنان ميتوان ا ز افراد زير نامبرد:
ـ 31 ژانوية90 (11بهمن68): پرفسور معمر آكسوي رئيس جمعيت حقوقدانان تركيه و وكيل سابق مجلس تركيه مورد اصابت گلوله قرار گرفت.
ـ 16 اسفند 68: ترور چتين اِمَچ: روزنامهنگار ترك
فلاحيان وزير اطلاعات رژيم در سال71 در يك مصاحبه تلويزيوني با صراحت گفته بود: « ما رد پای آنها (مخالفین رژیم) را در خارج نیز تعقیب می کنیم. ما آنها را تحت نظر داریم و سال گذشته موفق شدیم که ضربه های سنگینی به اعضای برجسته آنها بزنیم» اين حرف شامل عملكرد گذشتة رژيم نبود. بلكه در سالهاي بعد از سفارت متكي نيز ادامه يافت. مثلا در 14خرداد71 علي اكبر قرباني از اعضاي مجاهدين را در استانبول دزديده و بعد از شكنجه هاي وحشيانه به شهادت رساندند.در 7بهمن1371 يك روزنامه نگار ترك به نام اوگور مومجو، و در 5ارديبهشت1372 يك روزنامه نگار ديگر به نام حكمت ستين ترور شدند. وزير داخله تركيه و همچنين پليس اين كشور بر دست داشتن يك گروه حزب الله كه در ايران آموزش ديده بودند و يك شبكه تروريستي رژيم در انجام اين ترورها تأكيد كردند.
منوچهر متكي در مدتي كه ظاهراً سفير بود در كليه موارد تروريستي مسئوليت تهيه پاسپورت و ويزا و حل وفصل مسائل مربوط به تردد تروريستها را به عهده داشت. او همچنين مراكز پوششي، از قبيل چلوكبابي و آرايشگاه و دفتر فرهنگي براي استقرار تروريستها ايجاد ميكرد.
يك نمونه رسواكننده:
در آبان1367 تروريستهاي سفارت رژيم در استانبول مجاهدي را ربودند و پس از شكنجه قصد انتقالش به ايران را داشتند. اين فرد كه ابوالحسن مجتهدزاده نام داشت موفق شد با استفاده از يك موقعيت استثنايي از چنگال تروريستها فرار كند. اين فرار پرده از چهره متكي و ساير ديپلمات تروريستهاي سفارت آخوندي در استانبول برداشت. هنگامي كه پليس اتومبيل تروريستها را متوقف كرد( در حالي كه مجتهدزاده را در صندوق عقبش مخفي كرده بودند) كار به تيراندازي كشيده شد و نهايتاً پليس با زور صندوق عقب را باز كرد و ابوالحسن مجتهدزاده را كه سراسر بدنش را با چسب ضدآب بسته بودند، پيدا كرد.
مجتهدزاده در مصاحبه هاي متعددي شركت كرد و به طور مفصل داستان آن چه را متكي و بقيه تروريستها برسرش آورده بودند توضيح داد. روزنامه هاي تركيه نيز گزارشهاي مشروحي در اين مورد منتشر كردند. مثلاً روزنامه ترجمان در گزارشي به نام «گزارش ترور، ستاد فرماندهي ناتو در تركيه زنگها را به صدا در آورد» نوشت: توجهات به ايران در گزارش ستاد فرماندهي ناتو. در دو سال اخير اقدامات تروريستي بين المللي رژيم تهران نسبت به قبل افزايش يافته است. بمبهاي ساعتي
سؤال روز در آنكارا: متكي از تركيه ميرود يا نه؟»
مجتهدزاده در اول اسفند84 در پارلمان اروپا شركت كرد و مقداري درباره دزديده شدن خودش توضيح داد. او گفت: « من در اكتبر 1988 در تردد به محل كارم سوار ماشين بودم كه 4 خودروي رژيم با ايجاد يك تصادف ساختگي جلوي مرا گرفتند و مرا ربودند. آنها مرا به زور در پشت يك ماشين انداختند و به يك خانه امن بردند. در آنجا با چسب نواري سراسر بدن مرا بستند و شروع به شكنجه كردند. به اين شكنجه به اصطلاح فوتبال ميگفتند. بعد از چند روز مرا به كنسولگري رژيم در استانبول بردند و در يك قفس آهني كمتر از يك متر مربع حبس كردند. در آنجا شكنجه من ادامه داشت و در يكي از همين روزها بود كه من منوچهر متكي سفير وقت رژيم در تركيه را ديدم كه به من گفت ميخواهي همسر و پسر كوچكت را كه در آن يكي اتاق زنداني هستند، بياوريم تا ببيني؟ متكي ادامه داد كه امروز عمرت تمام است. متكي را ساير مزدوران رژيم حاجي آقا صدا ميكردند».
منبع: شب آوازها
بسیج یعنی ، جنایت - عکس
بسیج ..... بسیجی ...... عکس بسیج ....... عکس بسیجی ...... جنایت بسیج ...... بسیجی جنایتکار ..... بسیجی قاتل .... فرهنگ جنایت ...... لباس جنایت ...... چفیه ......چپیه ......جنایت ..... جنپه ..... باتوم ..... عکس باطوم ..... تانفو ..... پایگاه بسیج ...... گردان بسیج ...... کلاشینکف ..... فشنگ ....نارنجک .... بسیج ..... بسیجی ...... عکس بسیج ....... عکس بسیجی ...... جنایت بسیج ...... بسیجی جنایتکار ..... بسیجی قاتل .... فرهنگ جنایت ...... لباس جنایت ...... چفیه ......چپیه ......جنایت ..... جنپه ..... باتوم ..... عکس باطوم ..... تانفو ..... پایگاه بسیج ...... گردان بسیج ...... کلاشینکف ..... فشنگ ....نارنجک .... بسیج ..... بسیجی ...... عکس بسیج ....... عکس بسیجی ...... جنایت بسیج ...... بسیجی جنایتکار ..... بسیجی قاتل .... فرهنگ جنایت ...... لباس جنایت ...... چفیه ......چپیه ......جنایت ..... جنپه ..... باتوم ..... عکس باطوم ..... تانفو ..... پایگاه بسیج ...... گردان بسیج ...... کلاشینکف ..... فشنگ ....نارنجک ....
زندگینامه هدیه تهرانی
بهترينهاي سال 1380و 1381
برنده سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش اول زن از هفدهمين جشنواره فيلم فجر براي بازي در فيلم قرمز - 1377
برنده جايزه از جشنواره پيونگ يانگ براي بازي در فيلم پارتي
براي بازي در فيلم روز واقعه انتخاب شد اما بعد ها لادن مستوفي جاي او را گرفت. كيانوش عياري هم او را براي بازي در بودن يا نبودن انتخاب كرد كه بعدها عسل بديعي به جاي او برگزيده شد. اما سرانجام مسعود كيميايي او را براي فيلم سلطان انتخاب كرد و هديه تهراني وارد سينماي حرفه اي شد.
بازيهاي راحت و روان او در فيلمهاي غريبانه و به خصوص شوكران تحسين همگان را برانگيخت. او سال 1381 را با بازي در فيلمهاي آبادان و دنيا آغاز كرد و بازي اش در فيلم رومي و زنگي - جديدترين فيلم ناصر تقوايي - با توقف كامل فيلمبرداري عملا منتفي شد.
فيلم شناسی:
4 شنبه سوري (اصغر فرهادي ، 1384)
يه بوس کوچولو (بهمن فرمان آرا، 1384)
سلطان (مسعود كيميايي، 1375)
غريبانه (احمد اميني، 1376)
قرمز (فريدون جيراني، 77/1376)
شوكران (بهروز افخمي، 1377)
سياوش (سامان مقدم، 1377)
دست هاي آلوده (سيروس الوند، 78/1377)
پارتي (سامان مقدم، 79/1378)
آبي (حميد لبخنده، 1379)
چتري براي دو نفر (احمد اميني، 1379)
زمانه (حميدرضا صلاحمند، 1379)
كاغذ بي خط (ناصر تقوايي، 80/1379)
خانه اي روي آب (بهمن فرمان آرا، 1380)
آبادان (ماني حقيقي، 1381)
دنيا (منوچهر مصيري، 1381)
دختر ايروني (محمدحسين لطيفي، 1381)
جايي براي زندگي (محمدرضا بزرگ نيا، 1382)
ماجرا زن لخـــــــت حاج آقا و مرد نابینا !
دوباره ميره تو حمام و روز از نو روزی از نو که می بينه باز زنگ در رو زدند. باز لباس می پوشه می ره دم در و می بينه اينبار پستچی اومده و نامه آورده. بار سوم که می ره تو حمام، دستش رو که روی دوش می ذاره ، باز صدای زنگ در رو می شنوه. از پنجره ی حمام نگاه می کنه و می بينه حسن آقا کوره ست.
بنابراين با خيال راحت همون جور لخت و پتی می ره پشت در و در رو برای حسن آقا باز می کنه.حاج خانوم هم خيالش راحت بوده که حسن آقا کوره، در رو باز می کنه که بياد تو چون از راه دور اومده بوده و از آشناهای قديمی حاج آقا و حاج خانوم بوده.
درضمن حاج خانوم می بينه که حسن آقا با يه بسته شيرينی اومده بنده خدا. تعارفش می کنه و راه ميافته جلو و از پله ها می ره بالا و حسن آقا هم به دنبالش. همون طور لخت و عريون ميشينه رو کاناپه و حسن آقا هم روبروش. مي گه: خب خوش اومدی حسن آقا. صفا آوردی!
اين طرفا؟ حسن آقا سرخ و سفيد می شه و جواب می ده: والله حاج خانوم عرض کنم خدمتتون که چشمام رو تازه عمل کردم و اينم شيرينی اش که آوردم خدمتتون .....
رابطه عبادت طولانی و بلند شدن آلت !
"حکایتی دیگر از اسرار اللطیفه و الکسیله "
شیخ مسیرالدین زاکانی از مراد خود چنین نقل کند :
ولی خدا و صاحب کرامات " شیخ معین الدین سامینی" بزرگ شریعت و عالم بزرگ هرات در مسجد بزرگ شهروعظ می گفت و خلق را به پاکی می خواند .بامدادان تا شبانگاهان مسجد هرات از نور" شیخ سامینی " منور بود و او جز اندک زمانی پس از ادای نماز شب و تاهنگامه ی اذان صبح در خانه نبود .
او همیشه نماز شب را به همراه مریدانش در بیرونی مسجد می خواند و آنها را می گفت اگر در ملا عام نماز میخوانیم نه از برای تزویر است , که از برای این است که خلق ببینند و شاید نور خدا در قلبشان متجلی شود .
شبی به عادت مالوف پس از نماز شام و تا هنگام نماز شب با جمعی از مریدان به مباحثه پرداخت . بحث را یکی ازمریدان در باب مقیاس دخول " آلت " مرد در" فرج " زن در هنگام رمضان به میان آورد و از آن روی که بحثیگوارا بود تا هنگامه ی نماز شب ادامه یافت و سپس شیخ شاگردان را به اتمام بحث و وضو ساختن برای نمازفراخواند و خود وضویی همچون اولیای خدا بساخت ونماز را بیاغازید .
رکعت دوم هنوز به پایان نرسیده بود که شیطان بر شیخ مستولی شد و بیادش آورد که بانوی خانه اش را ماهها ست همبستر نشده .
شیخ بانگ برآورد: " سبحان الله " ... " سبحان الله " ...و نماز را ادامه داد .
مریدان چون این احساس و شور شیخ دیدند با چشمانی اشکبار فریاد زدند : "سبحان الله ".
شیخ در دل بر خود بالید که شیطان را رانده است و زیر لب الحمدالله گفت .
رکعت دوم باز شیطان لعین بر جسم و جانش چیره شد و این بار نیز شیخ فریاد برآورد " الله اکبر ".
از صدای شیخ بسیاری خواب شبانه را رها کرده و در اطرافشان حلقه زدند و از دیدن این صفای درون و حالتنورانی عالم شهرشان به گریه افتادند .
ساعتی گذشت و دگر کسی در خانه نمانده بود و همه با فریادهای" سبحان الله" و " الله اکبر" شیخ هم صدا شدند ونعره ها زدند.
دررکعت دهم شیخ در درونش احساس آرامشی روحانی کرد و شیطان را رانده شده از خویش یافت .
سر از سجده بر داشت و عزم برخاستن کرد که ناگه شیطان رجیم , که لعنت خدا بر او باد , "فرج" زنش را درخیالش آورد ...
باز بلند تر ازقبل فریاد برآورد " سبحان الله " ... " سبحان الله ".
شیخ از جای برخاست و چون خواست کمر راست کند " کیرش " از جای خود جنبید و سر بر آسمان آورد . شیخدانست که اگر راست ایستد همه مردم جلوه ی " کیرش " را از زیر ردایش ببینند و رسوای خلق شود پس در حالی کهحالتی همچون رکوع داشت فریاد برآورد:
" اعوذ بالله" ..." سبحان الله " .... " الله اکبر " و بر بخت خود اشک فراوان ریخت ...
اما این بار شیطان بر او چیره شده بود و او را رها نمی کرد و شیخ ما همچنان بر این حالت بود و فریاد بر میآورد ...صدای نعره های مردم در اطراف شیخ بلند تر شده بود و مردمان آن شب را نورانی ترین شب همه ی اعصار میدیدند . حسی غریب شهر را در میان گرفته بود .
زمان بگذشت و شیخ دیگر تحمل نداشت ...
توان شیخ به پایان رسیده بود و این خمیدگی طولانی امانش را بریده بود پس از خستگی بر زمین افتاد و بی هوش شد ...
آن شب گذشت و تا سالها عالمان و مردان خدا آن نماز طولانی را بر مریدانشان بگفتند و عرفان شیخ را بستودند .
آن که کیرش یاد هندوستان کندانس و جن بر آب او لعنت کند
رب خالق کیر را از بهر کُسنی برای فعل شیطانی کند
کیر تو تضمین انسانیت استکز پس او جنگ و خون آتش کند
کیر خود را پاس دار ور نه توراهمچون فرهاد زخمی شیرین کند
کیر در کس چون غلاف نیزه استکیر در ید ضامن آتش کند
ماجرای درجه رضا شاه و ریدن سرهنگ مست
یک شبی که داشته توی خبایون ها گشت می زده می بینه یک درجه دار نظامی داره مست و پاتیل توی خیابون تلو تلو میخوره و راه میره , رضاخان به راننده اش میگه وایسا این نظامی را سوار کن ببینم کیه که با این وضع داره توی خیابون تلو تلو می خوره !
راننده درجه دار را سوار میکنه و میشینه جلو , رضاخان هم عقب نشسته بوده !
رضاخان شروع میکنه سوال کردن و می پرسه:
- سربازی ؟
نظامی : برو بالاتر ...
- گروهبانی ؟
نظامی : برو بالاتر ...
- سروانی ؟
نظامی : برو بالاتر ...
- سرگردی ؟
نظامی : برو بالاتر ...
- سرهنگی ؟
نظامی میگه بزن قدش !
نظامی هم بعد از سوال و جواب رضاخان شروع میکنه به سوال کردن ...
- سربازی ؟
رضاخان : برو بالاتر ...
- گروهبانی ؟
رضاخان : برو بالاتر ...
- سروانی ؟
رضاخان : برو بالاتر ...
- سرگردی ؟
رضاخان : برو بالاتر ...
- سرهنگی ؟
رضاخان : برو بالاتر ...
- تیمساری ؟
رضاخان : برو بالاتر ...
- سپهبد ؟
رضاخان : برو بالاتر ...
- ارتشبدی ؟
رضاخان : برو بالاتر ...
- رضاخانی ؟
رضاخان : بزن قدش !
نظامی فرو میره توی صندلی ماشین و حالا رضاخان می پرسه ...
- ترسیدی ؟
نظامی : برو بالاتر ...
- شاشیدی ؟ ( ببخشید البته )
نظامی : برو بالاتر ...
- ر....ی ؟
نظامی : بزن قدش !