حاج احمد قدیریان کیست ؟
ایرج مصداقی - حاج احمد قدیریان، معاون اجرایی لاجوردی قصاب تهران در سیاهترین روزهای میهن، یکی از کسانی است که دست در خون بهترین فرزندان ایران دارد.
وی که تنها شش کلاس سواد داشت، یکی از مهمترین مسئولیتها را در دادستانی کل انقلاب و تهران توأمان به عهده گرفت. از اواخر ۵۸ تا ۶۲ اعدامهای اوین، زیر نظر او انجام میگرفت. در طول این سال ها او شخصاً جوخههای اعدام را هدایت میکرد. مجتبی مهراب بیگی، جلیل بنده، مجتبی حلوایی عسگر، سیدعباس ابطحی که در زمرهی تیر خلاص زنهای اوین بودند، زیر نظر او فعالیت میکردند. دو نفر اولی در سال ۶۱ کشته شدند و نفر سوم نقش مهم و تعیین کنندهای در کشتار گستردهی زندانیان سیاسی در سال ۶۷ در اوین داشت و چهارمی بعضی روزها راننده نیری رئیس هیئت کشتار زندانیان در سال ۶۷ بود. گروه ضربت اوین که متشکل از جنایتکارترین پاسداران رژیم بود، تحت نظر و هدایت او جو رعب و وحشت را در جامعه حاکم کرده بود. این گروه نقش اساسیای در دستگیری هزاران فعال سیاسی در تهران داشت. همچنین دهها نفر در مصاف و درگیری با این نیروهای تشنه به خون، جان خود را از دست دادند. هزاران خانوادهی تهرانی همچنان هجوم وحشیانه این نیروها به منازلشان در روزها و شبهای سیاه دههی ۶۰ را به خاطر دارند و از تبعات آن رنج میبرند.
احمد قدیریان متولد ۱۳۱۳ شمسی در محله پاچنار تهران است. وی در سال ۱۳۳۹ با دختر حاج محمد باقر بادامچیان ازدواج کرد. مادر زنش صدیقه امانی همدانی، خواهر امانیهای معروف از جمله بنیانگذاران مؤتلفه بود. در واقعه پانزده خرداد قدیریان بازداشت و به مدت دو ماه در حبس بود. عاقبت با دادن تعهد عدم فعالیت سیاسی از بازداشت آزاد شد. بعد از دستگیری و اعدام وابستگان مؤتلفه در جریان ترور حسنعلی منصور و تنگ شدن اوضاع، قدیریان دست از فعالیت سیاسی کشید و به کسب و کارش در بازار مشغول شد که پر رونق تر از گذشته شده بود. صادق و هاشم امانی، داییهای همسرش به خاطر شرکت و همکاری در ترور منصور به ترتیب به اعدام و حبس ابد محکوم شدند. در سالهای بعد سعید امانی و خواهر زنش اسدالله بادامچیان نیز دستگیر شدند. اما همهی اینها باعث نشد که پای قدیریان به زندان شاه باز شود و او همچنان به تعهدی که به ساواک داده بود تا سالهای آخر عمر رژیم پهلوی پایبند ماند. اما در خلال این سالها همچنان در محافل مذهبی فعال بود.
لازم به توضیح است که خانواده های امانی و بادامچیان، نقش مهمی در سرکوب و کشتار پس از ۳۰ خرداد ۶۰ از طریق مشارکت فعال در دادستانی و غارت منابع و ثروتهای ملی از طریق گرداندن انجمن اسلامی بازار و سلطه بر واردات و صادرات کشور داشته و دارند. (۱)
حاج احمد قدیریان کار در بازار را در سال ۱۳۳۶ با شاگردی در یک عطاری کوچک آغاز کرد و بعد از گذشت چند سال خود دارای مغازهی عطاری در بازار تهران شد و تا سال ۵۰ به خرید و فروش کلی اجناس عطاری مشغول بود. او در دههی ۵۰ به سمساری روی آورد و همراه برادرانش در خیابان سعدی تهران مغازهای را دایر کرد. (برای اطلاعات بیشتر به کتاب خاطرات او رجوع شود)
وی در سالهای ۵۶ و ۵۷ با مساعد شدن اوضاع سیاسی مانند بسیاری از کاسبهای بازاری و روحانیتی که به حجرهها خزیده بودند، فرصت را مغتنم شمرد و به فعالیت سیاسی روی آورد.
قدیریان با توجه به رابطهی نزدیکی که با بهشتی و جریان مؤتلفه داشت به کمیته استقبال از خمینی راه یافت. او به عنوان سابقهی مبارزاتی، مدعی است که در دوران انقلاب هر شب ساعت ۹ بهشتی را به خانهاش در خیابان قلهک که در نزدیکی منزل شخصیاش بود، میرساند.
پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی، قدیریان به یاری محمد مفتح شتافت و مدتی مسئولیت آموزش نظامی کمیته انقلاب اسلامی منطقه چهار را به همراه شافعی که بعدها در دولت رفسنجانی به وزارت تعاون رسید به عهده گرفت. محل این کمیته در ساختمان سابق کاخ جوانان در سه راه ضرابخانه تهران بود.
قدیریان در تاریخ ۱۰ آذر ۵۸ با حکم قدوسی به معاونت اجرایی دادستانی کل انقلاب و دادسرای انقلاب تهران منصوب شد. در حکم مزبور از جمله آمده است:«امور مربوط به مدیریت زندان اوین، تدارکات، انتظامات، تحقیق و عملیات ضربت را در کلیه واحدهای دادستانی که در محل اوین مستقر هستند حل و فصل و با قاطعیت کامل عمل نمایید و نظارت و مراقبت کامل نسبت به نگهداری، تحویل و تحول اسلحه و مهمات به عمل آورید.» (به خاطرات قدیریان مراجعه شود)
این حکم بنا به توصیهی بهشتی و شناختی که او از سرسپردگی قدیریان داشت، صادر شد. در واقع قدیریان از یک طرف به خاطر نزدیکی و رفاقتی که با بهشتی و لاجوردی داشت و تلاش این دو نفر برای سرکوبی جریانهای انقلابی و مترقی و از طرف دیگر به خاطر وابستگی به خانوادهی بادامچیان و امانی و جریان مؤتلفهی اسلامی پایش به دادستانی انقلاب باز شد. خودش در این باره میگوید:
«یک روز آقای نظران (۲) به من تلفن کرد که آقای بهشتی فرموده که شما در دادستانی انقلاب بیایید و به عنوان معاون اجرایی آقای قدوسی، قرار بگیرید و مشغول شوید، لذا ایشان حکمی به من دادند و من خدمت آقای قدوسی معرفی شدم. آقای بهشتی به ما امر کردند که شما به کمک آقای قدوسی بروید. من بودم و آقای نظران، آقای آل احمد، آقای جولایی [اسدالله جولایی یکی از اعضای مؤتلفه هم اکنون رئیس «ستاد مردمی دیه و رسیدگی به امور زندانیان نیازمند است»]، آقای اکبر صالحی [یکی از اعضای هیئت مؤتلفه، مدتی نیز رئیس زندان قصر بود و برادرش مهدی صالحی با نام مستعار صبحی، رئیس زندان گوهردشت بود. آنها دارای مغازه لبنیاتی در میدان خراسان بودند.] به عنوان مسئول انتظامات، آقای لاجوردی به عنوان مسئول حفاظت دادستانی، آقای جواد آل احمد به عنوان مسئول تدارکات دادستانی کل و من هم به عنوان معاون اجرایی.»
قدیریان در بارهی انتخاب لاجوردی به سمت دادستانی انقلاب میگوید:
«آقای بهشتی با آقای قدوسی صحبت کرده بودند که چنان چه بخواهید ریشهی منافقین و گروههای معاند را خشک کنید باید از کسانی استفاده کنید که با آنها درگیر بودهاند. از این لحاظ آقای لاجوردی در رأس همه قرار داشتند. » (رجوع کنید به خاطرات احمد قدیریان)
قدیریان و نظران جزو اولین نفراتی هستند که در نامهای به ربانی املشی دادستان کل انقلاب خواهان تأسیس وزارت اطلاعات میشوند.
قدیریان به عنوان معاون اجرایی قدوسی، در اولین اقداماتش به عنوان معاونت اجرایی دادستانی، نقش فعالی در دستگیری و بازجویی از اعضای گروه فرقان داشت. مسئول اصلی پرونده گروه فرقان لاجوردی بود و کارهای مربوط به این گروه زیر نظر معاونت اجرایی دادستانی، انجام میگرفت.
قدیریان به اعتراف خودش در جریان سرکوبی و به خون کشیدن تظاهرات سی خرداد و دستگیری گسترده مردم شرکت داشت. هرچند او در هشتم تیرماه ۶۰ با اقبال بلندی از آتش سلاح کاظم افجهای رهید اما امیدوارم فرصتی باشد تا پیش از آن که مرگ، جنایتکارانی چون او را به سوی خود فرا خواند، به پای میز عدالت فراخوانده شود؛ تا مرهمی باشد بر زخم دل هزاران زن و مرد و کودک و پیر و جوان داغدیده و مصیبت کشیده.
قدیریان موضوع جان به دربردن حکام شرع و مقامات دادستانی در واقعهی هشت تیر را چنین تعریف می کند:
«روز هشتم تیر جلسهای با حضور ۲۴ تن از حکام شرع، آقای لاجوردی، آیتالله قدوسی، آیتالله گیلانی و چندین نفر دیگر از جمله خودم در دادسرا تشکیل شد. کاظم افجهای که متوجه قضیه شده بود با هماهنگی سعادتی با سلاح کلاشینکف که آن را روی رگبار گذاشته بود، پشت در جلسه قرار گرفت. آقای محمد میرآبی مسئول دفتر آقای گیلانی متوجه او شد و از او پرسید: «اینجا چه میکنی؟» افجهای در جواب گفت: «یک سؤال دارم و میخواهم از آقای گیلانی بپرسم.» در واقع او برای قتلعام اعضای آن جلسه آمده بود؛ آقای میرآبی و آقای غفارپور معاون قضایی، او را از آنجا بیرون کرده و با تندی به آقای کچویی گفتند که برای چه او به اینجا آمده است. منتهی آقای کچویی به خاطر این که ایشان توبه کرده و بسیار انسان دل رحم و دلسوزی بود نمیپذیرفت، ولی دستور داد که اسلحه را از او بگیرند. در همان حال، افجهای با موتور از اوین بیرون رفت و یک فبضه اسلحهی کمری رولور تهیه کرده، برگشت. بعد از اتمام جلسه، حکام شرع و دیگران در ضلع شرقی اوین زیر درختان نشسته بودند و پاسخگوی توضیحات و مسائل شرعی زندانیان بودند، در همین حال، افجهای به آنها نزدیک شده و اسلحه را به سمت آنها کشید، آقای لاجوردی متوجه قضیه شد، پشت درخت پنهان شد؛ آقای کچویی اسلحهی خود را بیرون آورد، اما قبل از آن، افجهای تیری به سر او زد. »
سایت رجا نیوز نزدیک به دولت احمدینژاد در این باره میگوید:
«همزمان با این اقدام [هفت تیر] که توسط رابطین سازمان پیشتر به اطلاع اعضای زندانی آن رسیده بود، برنامه ریزی شورش در داخل زندان توسط سعادتی صورت گرفت و پس اعلام خبر انفجار حزب جمهوری اسلامی، تعدادی از هواداران و اعضاء مجاهدین در زندان با شنیدن این خبر شروع به خواندن سرود و پایکوبی کردند و جو زندان را ملتهب کرده و به هم ریختند.
آیت الله گیلانی و شهید لاجوردی آنها را به محوطه زندان اوین آوردند و به صحبت و نصیحت آنها پرداختند که در این مرحله افجه ای طبق برنامه ریزی قبلی و با هدایت سعادتی از موقعیت خود در میان نگهبانان زندان سوء استفاده کرده و اسلحه ای را از نگهبانی گرفته و به سوی محوطه خیز بر می دارد تا آقایان گیلانی و لاجوردی را ترور کند.»
http://www.rajanews.com/News/?20447
البته روایت قدیریان و سایت رجا نیوز واقعیت را بیان نمیکنند. در سال ۶۰ در حسینیه اوین، احمدرضا کریمی عنصر خودفروخته به ساواک و دستگاه امنیتی رژیم که به تواب دو نظام معروف بود به عنوان یکی از افتخارات و نشانههای تیزهوشیاش عنوان کرد که وقتی در سلولهای ۳۲۵ اوین نگهداری میشد به نوع رابطهی کاظم افجهای که پاسدار ۳۲۵ بود با سعادتی مشکوک شده و به مقامات زندان اطلاع داده بود. احمدرضا کریمی را مدتی با نام مستعار، همسلول تقیشهرام کرده بودند تا از او حرف بکشد. تقی شهرام از دوران شاه با ماهیت او که به خدمت ساواک در آمده بود و انقلابیون را به تور دستگاه امنیتی میانداخت، آشنا بود، اما او را به قیافه نمیشناخت. تا این که از طریق پاسداری که در زندان به خاطر برخورد با او به مارکسیسم گرایش پیدا کرده بود، متوجهی نام اصلی احمدرضا کریمی شد و او را با داد و فریاد و کتک از سلول بیرون کرد. پاسدار مزبور نیز بعداً شناسایی و اعدام شد. پس از این ماجرا، احمدرضا کریمی مدتی در سلولهای ۳۲۵ ،که به اوین قدیم معروف بود، سعادتی را زیر نظر داشت. فرمان عملیات نه از سوی سعادتی بلکه از طرف محمد ضابطی مسئول بخش اجتماعی مجاهدین به کاظم افجهای ابلاغ شده بود و اسلحهی کمری را نیز ضابطی شب قبل به او داده بود. صبح هشت تیر پس از واقعهای که قدیریان تعریف میکند به خاطر حساسیتهایی که از قبل و به ویژه پس از گزارشات احمدرضا کریمی روی کاظم افجهای به وجود آمده بود و پس از هفت تیر دو چندان شده بود او را خلع سلاح کردند.
چنانکه قدیریان میگوید کلاس درس و پاسخگویی به سؤالات شرعی زندانیان هم در میان نبود. بلکه به خاطر برخورداری از هوای آزاد و استفاده از محیط فرحبخش محوطهی اوین، دادگاه را به زیر درختهای چنار تنومند و سایه گستر آورده بودند. کاظم افجهای هنگامی که به آنها نزدیک میشود، دچار هیجان شده و با سر دادن شعار و گفتن به نام خدا و به نام خلق قهرمان، توجهی آنها را به خود جلب میکند و هریک به گوشهای میخزند و او تنها کچویی را هدف قرار میدهد.
قدیریان در کتاب خاطراتش از چگونگی اجرای حکم اعدام محمدرضا سعادتی و همچنین ضارب مطهری که زیر نظر او انجام گرفت، سخن میگوید.
قدیریان همچنین در ۱۲ دیماه ۵۹ با صدور حکمی از سوی مهدوی کنی، سرپرست ستاد مبارزه با مواد مخدر شد. از این تاریخ به بعد بود که کمیته پل رومی که ستاد مزبور در آنجا فعال بود، دایر شد. این کمیته در باغ یکی از وابستگان رژیم پهلوی در پل رومی تهران ایجاد شده بود. در این باغ اصطبلی وجود داشت که تبدیل به سلول برای نگهداری زندانیان سیاسی شده بود. من خود در مهرماه ۶۰ مدتی در این سلولها نگهداری و شکنجه شدم. این کمیته پس از سی خرداد ۶۰، یکی از شکنجهگاههای اصلی رژیم در تهران بود که تحت نظارت حاج احمد قدیریان و با سرپرستی حمید طلوعی سربازجوی شعبه ۸ اوین و دستیارش محمدرضا فعالیت میکرد. حمید طلوعی در سال ۶۲ مسئولیت بازجویی و شکنجهی زندانیان بهایی را داشت.
هرچند قدیریان از سال ۵۹ در ارتباط با سپاه پاسداران قرار گرفته بود اما در سال ۶۲-۶۳ به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منتقل شد و مسئولیت اعزام افراد به جبهههای جنگ را به عهده گرفت. بعد از مرگ خمینی، قدیریان در بیت خامنهای مشغول به کار شد. وی که در سال ۵۶ ماشین پژویی را برای خامنهای خریده بود، بعدها مورد تفقد ویژه خامنهای قرار گرفت و در سال ۷۳ به فرمان خامنه ای به درجهی سرتیپی سپاه نائل آمد.
احمد قدیریان در سال ۷۶، رئیس هیئت مدیره بنیاد فرهنگی هفتم تیر شد. مدیر عامل این بنیاد، برادر زن او، اسدالله بادامچیان است.
http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=634846
این بنیاد، 7 پروژه از جمله احداث مرکز فرهنگی «شهدای هفتم تیر» در سرچشمه تهران را در زميني به مساحت حدود هشت هزار متر مربع و در سه طبقه به زيربناي 12 هزار مترمربع در محل حزب جمهوری اسلامی به اجرا گذاشته است. در اين طرح كه پانزده ميليارد تومان براي آن بودجه در نظر گرفته شده سالن اجتماعات حزب جمهوري اسلامي، پژوهشكده، كتابخانه، موزه و ديگر تاسيسات علمي، اجتماعي و رفاهي ساخته میشود. برج یادمان «شهدای هفتم تیر» در میدان ولیعصر نیز یکی دیگر از پروژههای این بنیاد است. برای اطلاعات بیشتر به سایت مؤتلفه و خبرگزاری مهر مراجعه کنید.
*- در نوشتن این مقاله از کتاب خاطرات حاج احمد قدیریان و همچنین اطلاعات شخصیام که طی گفتگو با همبندیهایم در دوران ده ساله زندان حاصل شده، استفاده کردهام.
زیر نویس:
۱- دامادهای خانوادهی بادامچیان عبارتند از: صادق اسلامی (نماینده بازار در وزارت بازرگانی، معاون وزیر که در انفجار حزب جمهوری اسلامی کشته شد)، عزتالله شاهی، (مسئولیت بازجویی و شکنجه در کمیته مرکزی انقلاب اسلامی در میدان بهارستان را به عهده داشت)، حاج احمد قدیریان( معاون اجرایی لاجوردی و قدوسی)، پیروی، رخ فر و نظیفی که شناختی از آنها ندارم.
اسدالله بادامچیان خواهر زاده امانیها، فرزند حاج محمدباقر بادامچیان و صدیقه امانی همدانی یکی از گردانندگان اصلی حزب مؤتلفه و حامیان لاجوردی بود. اگر اشتباه نکنم سعید فرزند بادامچیان یکی از شکنجهگران اوین و گردانندگان واحد مسکونی یکی از مخوفترین شکنجهگاههای رژیم در زندان قزلحصار تهران بود.
صادق امانی که در ترور حسنعلی منصور نخست وزیر شاه دست داشت شوهر خواهر لاجوردی قصاب اوین بود. سعید و هاشم امانی به عنوان سخنگویان بازار به مجلس شورای اسلامی راه یافتند و از حامیان دادستانی و خط سرکوب رژیم بودند. محمد علی امانی پسر حاج سعید امانی، معاونت لاجوردی را به عهده داشت و آخرین ريیس زندان اوین پیش از برکناری لاجوردی از دادستانی انقلاب بود.
اسدالله بادامچیان خواهر زاده امانیها، فرزند حاج محمدباقر بادامچیان و صدیقه امانی همدانی یکی از گردانندگان اصلی حزب مؤتلفه و حامیان لاجوردی بود. اگر اشتباه نکنم سعید فرزند بادامچیان یکی از شکنجهگران اوین و گردانندگان واحد مسکونی یکی از مخوفترین شکنجهگاههای رژیم در زندان قزلحصار تهران بود.
صادق امانی که در ترور حسنعلی منصور نخست وزیر شاه دست داشت شوهر خواهر لاجوردی قصاب اوین بود. سعید و هاشم امانی به عنوان سخنگویان بازار به مجلس شورای اسلامی راه یافتند و از حامیان دادستانی و خط سرکوب رژیم بودند. محمد علی امانی پسر حاج سعید امانی، معاونت لاجوردی را به عهده داشت و آخرین ريیس زندان اوین پیش از برکناری لاجوردی از دادستانی انقلاب بود.
۲- نظران سروان ارتش بود که در زمان شاه اخراج شده بود. پس از انقلاب دوباره به خدمت برگشت و در وزارت دفاع با خامنهای شروع به کار کرد و به دبیری شورای عالی دفاع رسید. وی پس از مدتی مسئول دفتر قدوسی شد. نظران نهایتا مسئولیت اسرا و مسئولیت های دیگری در رابطه با ارتش را به عهده گرفت و عاقبت در یک تصادف رانندگی کشته شد.
معنای سین های هفت سین چیست ؟
هفتسین سفرهای است که ایرانیان هنگام نوروز میآرایند. آنچه که در این سفره قرار میگیرد، باید دارای هفت خصوصیت زیر باشد:
پارسی باشد؛
با بند واژهٔ «س» آغاز شود؛
ریشهٔ گیاهی داشته باشد؛
خوردنی باشد؛
اسم مرکب نباشد؛
برای بدن سودمند باشد؛
بنابراین هر آنچه که دارای این ویژگیها نباشد - اگر چه با بندواژهٔ «س» هم آغاز شده باشد - نمیتوان جزء هفت سین به حسابش آورد. در زبان پارسی، تنها هفت چیز هستند که این ویژگیها را دارا هستند:
سیر : به نام و عنوان اهورامزدا
سیب: به نام و عنوان سپندارمذ (اسفند)
سبزی: به نام فرشتهٔ اردیبهشت
سنجد : به نام فرشتهٔ خرداد
سرکه: به نام فرشتهٔ امرداد
سمنو : به نام فرشتهٔ شهریور
سماق: به نام فرشتهٔ بهمن
هرچند که در سفرهٔ هفت سین باید به هرحال هفت جزء که با آوای «سین» آغاز میشوند (نمادی از «سپنتا») چیده شود، ولی برای زینت و چیدمان دلپذیرتر سفرهٔ هفت سین، تقریباً همهٔ خانوادههای ایرانی اجزاء دیگری هم در سفره میچینند و در آرایش و رنگامیزی سفره شان نهایت خوش سلیقگی را اعمال میکنند.
آینه و کتابی مقدس در کنار آن هم از اجزائی است که تقریباً در هر سفرهٔ هفت سینی چیده میشود. برخی بر این باورند که سکه که نماد «دارایی» وآب که نماد «پاکی و روشنایی» است بهتر است در کنار هم قرار گیرند و سکه را درون ظرفی از آب سر سفره میگذارند.
در کشورهای مختلف هفت سینهای متفاوتی پهن میشود، سفره هفت سینی که امروزه بیشتر مرسوم است داری هفت مورد از چیزهای مانند:
سبزه
سنجد
سیر
سماق
سرکه
سمنو
سیب
سپند (اسفند)
در سفره مرسوم است، میوه، گل، شیرینیهای سنتی، ماهی قرمز، سبزی خوردن، کتاب آسمانی، دیوان شاعران، و آینه قرار دهند. نهادن ماهی قرمز ، این میهمان همه ساله سفره هفت سین بسیاری از خانواده های ایرانی که کوچکتر ها خیلی به آن علاقه دارند، بر سفره هفتسین بنیانی فرهنگی دارد. ماهی قرمز، تاریخی چند هزارساله را پشت سر نهاد تا به عنوان قدیمیترین ماهی خانگی یا زینتی به حوض خانههای مردم و آب نماهای عمومی راه یافته است و مهمان کوچک نوروزی سفرههای هفتسین ایرانیان شده است.ماهیقرمز نماد برج «حوت » یا «برج ماهی» در « گاهشماری هجری شمسی بُرجی » است که سال ها به طور غیر رسمی در ایران رواج داشت و در سال 1289 هجری خورشیدی، طبق ماده 3 محاسبات عمومی ( مطابق دوم حوت 1289 ) دوره دوم مجلس شورای ملی، تقویم رسمی ایران شد و تا سال 1304 که گاهشماری هجری خورشیدی فعلی جایگزین آن شد، رسمیت داشت و در افغانستان هنوز متداول است.نام ماههای « گاهشماری هجری شمسی برجی » برگرفته از نام 12 صورت فلکی منطقةالبروج است و از همین روی « بُرج » نامیده شده اند. نام برج های دوازدهگانه به ترتیب عبارت بودند از : «حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو و حوت ». اگرچه این نامها عربی هستند اما ریشه کاملا ایرانی دارند و در برخی ار متون کهن که آگاهیهایی از ایران باستان به ما می دهند، میتوان نام های ایرانی این برجهای دوازدهگانه و نگاه ایرانیان به آنها را به خوبی دریافت. برای نمونه در کتاب « بندهش » که متنی به زبان پارسی میانه (پهلوی ساسانی) است، در بخش دوم با عنوان «درباره فراز آفریدن روشنان» درباره برجهای دوازهگانه می خوانیم: «اورمزد در میان آسمان و زمین روشنی را آفرید. [نخست] ستارگان اختری و نیز نااختری را ، سپس خورشید را [آفرید] . چنین گوید: نخست سپهر را آفرید و ستارگان اختری را بر آن گماشت. [ستارگان] مایهور این دوازده اند که نامشان بره، گاو، دوپیکر، خرچنگ، شیر،خوشه، ترازو، کژدم، نیم اسپ، بز، دلو و ماهی است ... ». البته در متون گوناگون به جای « خوشه » از « دوشیزه »، به جای «دلو» از «آبریز» یا «سقا» یا «دول»، به جای «نیم اسب» از «کمان» یا «قوس» و به جای «ماهی» از «دوماهی» نیز استفاده می شود. در انتخاب ماهی قرمز يا Gold fish به عنوان نماد برج حوت و نهادن بر سر سفره هفتسین نیز دو علت بیش از همه مهم بوده است: نخست مقاومت بیشتر ماهیقرمز نسبت به عوامل نامساعد محیطی و پرورش آسانتر در مقایسه با انواع دیگر ماهیهای زینتی و دوم رنگ جذاب قرمز نارنجی ( گاه با خال های سفید یا سیاه ) و تنوع شکل ظاهری. به نظر می رسد که رنگ «سرخ» این ماهی به عنوان نماد یا نشانه مهر، پیروزی، شادی، سرزندگی و برکت معنا می یابد. چنان که اهمیت رنگ قرمز در دیگر سنتهای نوروزی نیز دیده میشود که از آن میان میتوان به مواردی همچون « روبان سرخ » که بر میان سبزهنوروزی می بندند، «تنپوش سرخ» حاجی فیروز، نصب «پارچه قرمز» بر سردر خانهها در برخی از نقاط تاجیکستان، جشن نوروزی « گل سرخ » در بلخ افغانستان، به پیشواز نوروز رفتن با آتش جشن چهارشنبه سوری (/ سرخی) و طلب « سرخی » از آتش پاک، و همچنین نهادن «سیب سرخ» بر سر سفره هفتسین، اشاره نمود. نکته مهم دیگر این که بسیاری از هشدارهایی که معمولا در آستانه نوروز درمورد خطر بیماریزا بودن ماهی های قرمز توسط رسانه های غیر مسئول و افراد غیرکارشناس منتشر می شود پایه و بنیاد کارشناسی و علمی ندارد.
پارسی باشد؛
با بند واژهٔ «س» آغاز شود؛
ریشهٔ گیاهی داشته باشد؛
خوردنی باشد؛
اسم مرکب نباشد؛
برای بدن سودمند باشد؛
بنابراین هر آنچه که دارای این ویژگیها نباشد - اگر چه با بندواژهٔ «س» هم آغاز شده باشد - نمیتوان جزء هفت سین به حسابش آورد. در زبان پارسی، تنها هفت چیز هستند که این ویژگیها را دارا هستند:
سیر : به نام و عنوان اهورامزدا
سیب: به نام و عنوان سپندارمذ (اسفند)
سبزی: به نام فرشتهٔ اردیبهشت
سنجد : به نام فرشتهٔ خرداد
سرکه: به نام فرشتهٔ امرداد
سمنو : به نام فرشتهٔ شهریور
سماق: به نام فرشتهٔ بهمن
هرچند که در سفرهٔ هفت سین باید به هرحال هفت جزء که با آوای «سین» آغاز میشوند (نمادی از «سپنتا») چیده شود، ولی برای زینت و چیدمان دلپذیرتر سفرهٔ هفت سین، تقریباً همهٔ خانوادههای ایرانی اجزاء دیگری هم در سفره میچینند و در آرایش و رنگامیزی سفره شان نهایت خوش سلیقگی را اعمال میکنند.
آینه و کتابی مقدس در کنار آن هم از اجزائی است که تقریباً در هر سفرهٔ هفت سینی چیده میشود. برخی بر این باورند که سکه که نماد «دارایی» وآب که نماد «پاکی و روشنایی» است بهتر است در کنار هم قرار گیرند و سکه را درون ظرفی از آب سر سفره میگذارند.
در کشورهای مختلف هفت سینهای متفاوتی پهن میشود، سفره هفت سینی که امروزه بیشتر مرسوم است داری هفت مورد از چیزهای مانند:
سبزه
سنجد
سیر
سماق
سرکه
سمنو
سیب
سپند (اسفند)
در سفره مرسوم است، میوه، گل، شیرینیهای سنتی، ماهی قرمز، سبزی خوردن، کتاب آسمانی، دیوان شاعران، و آینه قرار دهند. نهادن ماهی قرمز ، این میهمان همه ساله سفره هفت سین بسیاری از خانواده های ایرانی که کوچکتر ها خیلی به آن علاقه دارند، بر سفره هفتسین بنیانی فرهنگی دارد. ماهی قرمز، تاریخی چند هزارساله را پشت سر نهاد تا به عنوان قدیمیترین ماهی خانگی یا زینتی به حوض خانههای مردم و آب نماهای عمومی راه یافته است و مهمان کوچک نوروزی سفرههای هفتسین ایرانیان شده است.ماهیقرمز نماد برج «حوت » یا «برج ماهی» در « گاهشماری هجری شمسی بُرجی » است که سال ها به طور غیر رسمی در ایران رواج داشت و در سال 1289 هجری خورشیدی، طبق ماده 3 محاسبات عمومی ( مطابق دوم حوت 1289 ) دوره دوم مجلس شورای ملی، تقویم رسمی ایران شد و تا سال 1304 که گاهشماری هجری خورشیدی فعلی جایگزین آن شد، رسمیت داشت و در افغانستان هنوز متداول است.نام ماههای « گاهشماری هجری شمسی برجی » برگرفته از نام 12 صورت فلکی منطقةالبروج است و از همین روی « بُرج » نامیده شده اند. نام برج های دوازدهگانه به ترتیب عبارت بودند از : «حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو و حوت ». اگرچه این نامها عربی هستند اما ریشه کاملا ایرانی دارند و در برخی ار متون کهن که آگاهیهایی از ایران باستان به ما می دهند، میتوان نام های ایرانی این برجهای دوازدهگانه و نگاه ایرانیان به آنها را به خوبی دریافت. برای نمونه در کتاب « بندهش » که متنی به زبان پارسی میانه (پهلوی ساسانی) است، در بخش دوم با عنوان «درباره فراز آفریدن روشنان» درباره برجهای دوازهگانه می خوانیم: «اورمزد در میان آسمان و زمین روشنی را آفرید. [نخست] ستارگان اختری و نیز نااختری را ، سپس خورشید را [آفرید] . چنین گوید: نخست سپهر را آفرید و ستارگان اختری را بر آن گماشت. [ستارگان] مایهور این دوازده اند که نامشان بره، گاو، دوپیکر، خرچنگ، شیر،خوشه، ترازو، کژدم، نیم اسپ، بز، دلو و ماهی است ... ». البته در متون گوناگون به جای « خوشه » از « دوشیزه »، به جای «دلو» از «آبریز» یا «سقا» یا «دول»، به جای «نیم اسب» از «کمان» یا «قوس» و به جای «ماهی» از «دوماهی» نیز استفاده می شود. در انتخاب ماهی قرمز يا Gold fish به عنوان نماد برج حوت و نهادن بر سر سفره هفتسین نیز دو علت بیش از همه مهم بوده است: نخست مقاومت بیشتر ماهیقرمز نسبت به عوامل نامساعد محیطی و پرورش آسانتر در مقایسه با انواع دیگر ماهیهای زینتی و دوم رنگ جذاب قرمز نارنجی ( گاه با خال های سفید یا سیاه ) و تنوع شکل ظاهری. به نظر می رسد که رنگ «سرخ» این ماهی به عنوان نماد یا نشانه مهر، پیروزی، شادی، سرزندگی و برکت معنا می یابد. چنان که اهمیت رنگ قرمز در دیگر سنتهای نوروزی نیز دیده میشود که از آن میان میتوان به مواردی همچون « روبان سرخ » که بر میان سبزهنوروزی می بندند، «تنپوش سرخ» حاجی فیروز، نصب «پارچه قرمز» بر سردر خانهها در برخی از نقاط تاجیکستان، جشن نوروزی « گل سرخ » در بلخ افغانستان، به پیشواز نوروز رفتن با آتش جشن چهارشنبه سوری (/ سرخی) و طلب « سرخی » از آتش پاک، و همچنین نهادن «سیب سرخ» بر سر سفره هفتسین، اشاره نمود. نکته مهم دیگر این که بسیاری از هشدارهایی که معمولا در آستانه نوروز درمورد خطر بیماریزا بودن ماهی های قرمز توسط رسانه های غیر مسئول و افراد غیرکارشناس منتشر می شود پایه و بنیاد کارشناسی و علمی ندارد.
تاریخچه مراسم چهارشنبه سوری
جشن سوری (چهار شنبه سوری)
از جمله جشن های آریایی ، جشن های آتش است . امروزه تنها « جشن سوری » ، معروف به « چهارشنبه سوری » و نیز « جشن سده » برایمان به یادگار مانده است و در باره جشن های فراموش شده ی آتش ، به « آذرگان » در نهم آذر ماه و « شهریورگان » یا « آذر جشن » می توان اشاره داشت . آتش نزد ایرانیان نماد روشنی ، پاکی ، طراوت ، سازندگی ، زندگی ، تندرستی و در پایان بارزترین نماد خداوند در روی زمین است .
چهار شنبه سوری
مجموعه ی آیین های نوروزی از « جشن سوری » ( چهارشنبه سوری ) آغاز می شود و با آیین سیزده بدر نوروز به سر انجام خود می رسد .
برخی را باور این است که با در نگر(نظر) آوردن واژه ی « چهارشنبه » که بر آمده از فرهنگ تازی و سامی است ، پس « چهارشنبه سوری » ارمغانی از سوی تازیان است ، چرا که همانگونه که می دانیم ، در ایران باستان هر روزی نامی ویژه داشته است ( هرمزد روز ، وهمن روز ، اردوهشت روز ، شهروَر روز ، خرداد روز ، سروش روز ، مهر روز ، زامیاد روز و … ) و نشانی از بخش بندی امروزین چهارهفته ایی و نام های آنان به چشم نمی خورد .
اما بر پایه ی پژوهش های انجام شده،زمان باستانی (جشن سوری) را می توان در این سه گاه باز جست:
۱ ـ شب بیست و ششم از ماه اسفند ، یعنی در نخستین شب از پنجه ی کوچک
۲ ـ نخستین شب پنجه ی بزرگ یا پنجه ی وه که پنج روز کبیسه است و نخستین شب و روز « جشن همسپهمدیم» (آخرین گاهنبار سالانه)
۳ ـ دیدگاه سوم ، شب پایانی سال است که ارجمندترین روز « جشن همسپهمدیم» و جشن آفرینش انسان است .
هم اکنون ایرانیان جشن سوری را در شب چهارشنبه(سه شنبه شب) پایانی سال برگزار میکنند.
واژه « سوری » پارسی به چم (معنی) « سرخ » می باشد و چنان که پیداست ، به آتش اشاره دارد . البته « سور» در مفهوم « میهمانی » هم در فارسی به کار رفته است. بر پا داشتن آتش در این روز نیز گونه ای گرم کردن جهان و زدودن سرما و پژمردگی و بدی از تن بوده است . در گذشته جشن های آتش کاملا حالت جادویی داشته و بسیار بدوی بوده است . چگونگی این جشن ، همسانی و مانندگی های فراوانی به جشن سده دارد .
برخی مراسم های چهارشنبه سوری
بوته افروزی
در ایران رسم است که پیش از پریدن آفتاب، هر خانواده بوته های خار و گزنی را که از پیش فراهم کرده اند روی بام یا زمین حیاط خانه و یا در گذرگاه در سه یا پنج یا هفت «گله» کپه می کنند. با غروب آفتاب و نیم تاریک شدن آسمان، زن و مرد و پیر و جوان گرد هم جمع می شوند و بوته ها را آتش می زنند. در این هنگام از بزرگ تا کوچک هر کدام سه بار از روی بوته های افروخته می پرند، تا مگر ضعف و زردی ناشی از بیماری و غم و محنت را از خود بزدایند و سلامت و سرخی و شادی به هستی خود بخشند. مردم در حال پریدن از روی آتش ترانه هایی می خوانند.
زردی من از تو ، سرخی تو از من
غم برو شادی بیا ، محنت برو روزی بیا
ای شب چهارشنبه ، ای کلیه جاردنده ، بده مراد بنده
خاکستر چهارشنبه سوری، نحس است، زیرا مردم هنگام پریدن از روی آن، زردی و ییماری خود را، از راه جادوی سرایتی، به آتش می دهند و در عوض سرخی و شادابی آتش را به خود منتقل می کنند. سرود (زردی من از ت، سرخی تو از من)
هر خانه زنی خاکستر را در خاک انداز جمع می کند، و آن را از خانه بیرون می برد و در سر چهار راه، یا در آب روان می ریزد. در بازگشت به خانه، در خانه را می کوبد و به ساکنان خانه می گوید که از عروسی می آید و تندرستی و شادی برای خانواده آورده است.
در این هنگام اهالی خانه در را به رویش می گشایند. او بدین گونه همراه خود تندرستی و شادی را برای یک سال به درون خانه خود می برد. ایرانیان عقیده دارند که با افروختن آتش و سوزاندن بوته و خار فضای خانه را از موجودات زیانکار می پالایند و دیو پلیدی و ناپاکی را از محیط زیست دور و پاک می سازند. برای این که آتش آلوده نشود خاکستر آن را در سر چهارراه یا در آب روان می ریزند تا باد یا آب آن را با خود ببرد.
مراسم کوزه شکنی
مردم پس از آتش افروزی مقداری زغال به نشانه سیاه بختی،کمی نمک به علامت شور چشمی، و یکی سکه دهشاهی به نشانه تنگدستی در کوزه ای سفالین می اندازند و هر یک از افراد خانواده یک بار کوزه را دور سر خود می چرخاند و آخرین نفر ، کوزه را بر سر بام خانه می برد و آن را به کوچه پرتاب می کند و می گوید: «درد و بلای خانه را ریختم به توی کوچه» و باور دارند که با دور افکندن کوزه، تیره بختی، شور بختی و تنگدستی را از خانه و خانواده دور می کنند.
همچنین گفته میشود وقتی میتراییسم از تمدن ایران باستان در جهان گسترش یافت،در روم وبسیاری از کشورهای اروپایی ،روز ۲۱ دسامبر ( ۳۰ آذر ) به عنوان تولد میترا جشن گرفته میشد.ولی پس از قرن چهارم میلادی در پی اشتباهی که در محاسبه روز کبیسه رخ داد . این روز به ۲۵ دسامبر انتقال یافت
فال گوش نشینی
زنان و دخترانی که شوق شوهر کردن دارند، یا آرزوی زیارت و مسافرت، غروب شب چهارشنبه نیت می کنند و از خانه بیرون می روند و در سر گذر یا سر چهارسو می ایستند و گوش به صحبت رهگذران می سپارند و به نیک و بد گفتن و تلخ و شیرین صحبتکردن رهگذران تفال می زنند. اگر سخنان دلنشین و شاد از رهگذران بشنوند، برآمدن حاجتو آرزوی خود را برآورده می پندارند. ولی اگر سخنان تلخ و اندوه زا بشنوند، رسیدن به مراد و آرزو را در سال نو ممکن نخواهند دانست.
قاشق زنی
زنان و دختران آرزومند و حاجت دار، قاشقی با کاسه ای مسین برمی دارند و شب هنگام در کوچه و گذر راه می افتند و در برابر هفت خانه می ایستند و بی آنکه حرفی بزنند پی در پی قاشق را بر کاسه می زنند. صاحب خانه که می داند قاشق زنان نذر و حاجتی دارند، شیرینی یا آجیل، برنج یا بنشن و یا مبلغی پول در کاسه های آنان می گذارد. اگر قاشق زنان در قاشق زنی چیزی به دست نیاورند، از برآمدن آرزو و حاجت خود ناامید خواهند شد. گاه مردان به ویژه جوانان، چادری بر سر می اندازند و برای خوشمزگی و تمسخر به قاشق زنی در خانه های دوست و آشنا و نامزدان خود می روند.
آش چهارشنبه سوری
خانواده هایی که بیمار یا حاجتی داشتند برای برآمدن حاجت و بهبود یافتن بیمارشان نذر می کردند و در شب چهارشنبه آخر سال «آش ابودردا» یا «آش بیمار» می پختند و آن را اندکی به بیمار می خوراندند و بقیه را هم در میان فقرا پخش می کردند.
تقسیم آجیل چهارشنبه سوری
زنانی که نذر و نیازی می کردند در شب چهارشنبه آخر سال، آجیل هفت مغز به نام «آجیل چهارشنبه سوری» از دکان رو به قبله می خریدند و پاک می کردند و میان خویش و آشنا پخش می کردند و می خورند. به هنگام پاک کردن آجیل، قصه مخصوص آجیل چهارشنبه، معروف به قصه خارکن را نقل می کردند. امروزه، آجیل چهارشنبه سوری جنبه نذرانه اش را از دست داده و از تنقلات شب چهارشنبه سوری شده است.
گرد آوردن بوته، گیراندن و پریدن از روی آن و گفتن عبارت “زردی من از تو، سرخی تو از من” شاید مهمترین اصل شب چهارشنبه سوری است. هر چند که در سالهای اخیر متاسفانه این رسم شیرین جایش را به ترقه بازی و استفاده از مواد محترقه و منفجره خطرناک داده است
پس امیدورام دوستان عزیز با خواندن این مطالب قشنگی این رسم را با انجام کارهای خطرناک و استفاده از ترقه های خطرناک خراب نکنند
مراسم دیگری مانند توپ مروارید ، فال گوش ، آش نذری پختن ، آب پاشی ، بخت گشائی دختران ، دفع چشم زخمها ، کندرو خوشبو ، قلیا سودن ، فال گزفتن هم در این شب جزو مراسمات جالب و جذاب می باشد
نحوست خاکستر
قدیمیهااعتقاد داشتند که خاکستر چهارشنبه سوری نحس است، چراکه مردم هنگام پریدن از روی آن، زردی و بیماری خود را به آتش میدهند و در عوض سرخی و شادابی آتش را به خود منتقل میکنند.
این اعتقاد سبب میشد تا زن هر خانه خاکستر بر جای مانده ازآتش چهارشنبه آخر سال را در خاکانداز جمع کرده، به بیرون از خانه ببرد و آن را در سر چهارراه یا در آب روان بریزد.
زن در بازگشت به خانه، در خانه را میکوبید و به ساکنان خانه میگفت که از عروسی میآید و تندرستی و شادی را برای خانواده به ارمغان آورده است.
اهالی خانه نیز در این هنگام در را به روی زن میگشودند و اعتقاد داشتند که وی تندرستی و شادی را برای یک سال به درون خانه خود آورده است.
کوزه شکنی
از دیگر مراسم چهارشنبه سوری در روزگاران گذشته، کوزهشکنی بود که این روزها حتی در خاطرات مادربزرگها و پدربزرگها هم گم شده است.
در این رسم، مردم پس از آتش زدن بوتهها و خارهای کوپه شده، مقداری ذغال به نشانه سیاه بختی، کمی نمک به علامت شور چشمی و یک سکه به نشانه تنگدستی در کوزهای سفالین میانداختند و هر یک از افراد خانواده یک بار کوزه را دور سر خود میچرخاند و آخرین نفر، کوزه را بر سر بام خانه میبرد و آن را به کوچه پرتاب میکرد.
" درد و بلای خانه را ریختم به توی کوچه "، شعاری بود که هنگام پرتاب کردن کوزه از پشت بام زمزمه میشد و اهالی خانه بر این باور بودند که با دورانداختن کوزه، تیره بختی، شوربختی و تنگدستی را از خانه و خانواده دور میکنند.
فال گوش
همچنین، هم زمان با غروب روز چهارشنبه سوری، مراسم" فال گوش ایستادن " توسط زنان و دختران جوان انجام میشد.
در این رسم کهن، زنان و دخترانی که در آرزوی ازدواج بودند و یا شوق زیارت و مسافرت داشتند، در غروب شب چهارشنبه آخر سال نیت میکردند و از خانه بیرون میرفتند.آنان در سر گذر یا سر چهارسو میایستادند و گوش به صحبت رهگذران میسپردند.
آرزومندان بر این اعتقاد بودند که اگر سخنان دلنشین و شاد از رهگذران بشنوند،حاجت و آرزوی هایشان برآورده میشود، ولی اگر سخنان تلخ و اندوه از رهگذران شنیدند،به این معنا است که رسیدن به مراد و آرزو در سال نو ناممکن است.
قاشق زنی
"قاشق زنی"، از مهمترین آیینهای مرتبط با چهارشنبه سوری در روزگاران گذشته بود. زنان و دختران آرزومند، قاشقی با کاسهای مسین را برمیداشتند و شب هنگام در کوچه و گذر راه میافتادند و در برابر هفت خانه میایستادند و بیآن که حرفی بزنند پی در پی قاشق را بر کاسه میزدند.
صاحبخانه که میدانست قاشقزنان نذر و حاجتی دارند، شیرینی یا آجیل و برنج یا مبلغی پول در کاسههای آنان میگذاشت. اگر قاشق زنان در قاشق زنی چیزی به دست نمیآوردند،از برآورده شدن آرزوی خود در سال نو ناامید میشدند.
آش ابودردا
یکی از مرسومترین کارها در شب چهارشنبه سوری، پخت " آش ابودردا " بود.
در این رسم کهن، خانوادههایی که بیمار یا حاجتی داشتند برای برآورده شدن حاجت و بهبودی بیمار نذر میکردند در شب چهارشنبه آخرسال آش ابودردا یا "آش پدر دردها" بپزند.
بعد از این که آش پخته میشد، اندکی از آن به بیمار خورانده شده، بقیه هم در میان فقرا توزیع میشد.
آجیل هفت مغز
نذر آجیل برای چهارشنبهسوری هم یکی دیگر از رسوم دیرین چهارشنبه آخر سال در ایران قدیم بود.
در این رسم، زنانی که نذر و نیازی داشتند در شب چهارشنبه آخر سال، آجیل هفت مغز به نام "آجیل چهارشنبه سوری" از دکان رو به قبله میخریدند، پاک می کردند و میان خویش و آشنا پخش میکردند.
مهمتر از نذر آجیل، "قصه خارکن" بود که توسط افرادی که آجیل هفت مغز را پاک میکردند، نقل میشد.
نگاهی به آداب و رسوم چهارشنبه آخرسال در شهرهای مختلف ایران :
بروجرد
جشن چهارشنبه سوری در بروجرد همانند سایر شهرهای ایران در غروب آخرین سهشنبه سال برگزار میشد. شخصیت "حاجی فیروز" دراین شب با جامه قرمز خود در مراسم حاضر میشد و با دوده حاصل از سوختن بوتهها صورت خود را سیاه می کرد و برای جشنهای بعدی نوروزی آماده میشد.
تهران
در تهران قدیم نیز مردم در شب چهارشنبه سوری بوتههای خشک را از بیابانهای اطراف جمع میکردند و با شتر به شهر میآوردند و در محلات مختلف میچرخاندند.
پس از غروب خورشید، بوتههای خشک ، اسباب و اثاثیه کهنه و شکستهای را که پس از خانهتکانی بیرون گذاشته شده بود، جمع میکردند و با آنها آتشی درست میکردند که همه باید از روی آن میپریدند.
شیراز
در شیراز، به دو شب چهارشنبهسوری گفته میشد: یکی چهارشنبه آخر ماه اسفند (چهارشنبه آخر سال) و دیگری چهارشنبه آخر ماه صفر.
با توجه به ارادتی که شیرازیها به حافظ دارند، در شب چهارشنبهسوری دور هم جمع میشدند و از دیوان حافظ فال میگرفتند.در قدیم رسم بود که دختران دم بخت در این شب برای بخت گشایی به زیارت آرامگاه "شاهچراغ " میرفتند.امروزه هم رسم است که بعضی از زنان برای برآورده شدن حاجت در زیر منبر مسجد جامع شیراز معرف به منبر مرتضی علی حلوا درست میکنند.
مردان و زنان شیرازی معتقدند که هرگاه در عصر روز سهشنبه آخر سال در حوض معروف آرامگاه سعدی صورت و دستان خود را بشویند تا سال دیگر بیمار نمیشوند.
گیلان
گیلانیها، در شب چهارشنبه سوری اسپند و کندر دود میکردند، گلاب به صورت خود میزدند و شمع را به نیت روشنایی روشن میکردند. گیلکیها، خاکستر آتشافروزی شب چهارشنبه سوری را صبح چهارشنبه پای درختها میریختنند و معتقد بودند که این خاکستر موجب باروری درختها میشود.
مازندران
رسم چهارشنبهسوری در استان مازندران با برپایی هفت بوته آتش به نشانه هفت فرشته اجرا میشد. مازنیها معتقد بودند که آتش تطهیرکننده است و بدی و مرگ را میسوزاند.
مردم این استان دراین شب آش "چهل گیاه" برای بیماران و نیازمندان میپختند.
آذربایجان
خرید چهارشنبه آخر سال از جمله سنتهای قدیمی مردم تبریز در شب چهارشنبه سوری بود.خانمهای خانهدار در خرید چهارشنبه سوری آیینه ، شانه و جارو میخریدند به این نیت که سال جدید را با وسایل نو آغاز کنند.
گروهی از آذریها نیز با اعتقاد بر این که آبها هنگام تحویل سال از نو متولد میشوند، در شب چهارشنبهسوری ، کوزههای کهنه خود را شکسته و کوزههای تازه را با آب پر میکردند تا در سال جدید به کنج اتاقها بریزند تا به این ترتیب ضمن دور کردن بلایا برکت را در سال جدید به خانه بیاورند.
چهارشنبهسوری در سایر مناطق ایران و جهان
این آیین دیرینه از سوی باختر، در بخشی از کردستان و از سوی خاور، در استان "سینکیانگ" چین و سرزمینهای ایرانیتبار "یارکند"، "تاشقورغان" و "کاشغر" با تفاوتهایی برگزار میشد.
در تاشقورغان،این جشن در سومین روز سال نو برگزار میشد.مردم این منطقه ضمن آتشافروزی و پریدن از آن، بر بالای بامها نیز به تعداد نفرات خانه، جام آتشی برمیافروختند.
در سرزمینهای اران و قفقاز،همانند استانهای آذربایجان، در آخرین چهارشنبه اسفند ماه این مراسم را تکرار میکردند. در بخشهایی از قرقیزستان نیز این مراسم باتفاوتهایی برگزار میشد.
این مراسم در قرقیزستان در غروب نوروز برگزار و تنها شاخههای خشک درختی به نام "آرچا" سوزانده میشد.
آنچه مسلم است،چهارشنبه سوری منحصر به آتشافروزی نیست،بلکه در روزگاران گذشته این مراسم با آیینهای دیگری همچون خوردن غذا به صورت دستهجمعی، سردادن سرودهای ویژه، قاشقزنی، فالگوش، بازیهای گروهی و نمایشهای سنتی همراه بود.
برگزاری راهپیمایی طرفداران دکتر احمدی نژاد از میدان انقلاب تا میدان آزادی در عصر پنجشنبه
بدینوسیله به اطلاع کلیه طرفداران دکتر محمود احمدی نژاد میرسانیم که درعصر پنچشنبه ( فردا ) راهپیمائی را از میدان انقلاب تا میدان آزادی در حمایت از رئیس جمهوری محبوب و مردمیمان که این روزها از طرف هر کس و ناکسی مورد حملات ناجوانمردانه قرار گرفته است ، برگزار میکنیم .
مبدا : میدان انقلاب
ساعت شروع : 3 بعد از ظهر
مقصد : میدان ازادی
شعارهای پیشنهادی :
خمینی کجایی ؟ .... احمدی تنها شده
احمدی ، جونمه .... رئیسه ، جمهورمه
بسیجی واقعی ، احمدی و مشائی
اگر امام زنده بود، شک نکنید با ما بود
اصول گرا حیا کن .... احمدی رو رها کن
گفته بودیم اگر محمود غمگین بشه ... ایران قیامت می شه
راه امام زنده باد ، احمدی پاینده باد
ما اهل کوفه نیستیم ..... محمود تنها بماند
حتی اگر بمیرم ..... احمدی رو پس میگیرم
احمدی زنده باد ..... مشائی پاینده باد
63% که می گفتن ، کجاست؟ همین جاست ... همین جاست
احمدی رو دزدیدن .... دارن باهاش پز میدن
احمدییم ، مشائییم ، ما همه جان فداییم
یا حجت ابن الحسن ... به داد محمود برس
ما اهل کوفه نیستیم .... شعیب ( ابن صالح ) تنها بماند
خونی که در رگ ماست ، هدیه به محمود ماست
تا احمدی غمگینه .... ما نمیریم به خانه
این همه لشگر آمده .... به عشق محمود آمده
یا مهدی ! کجائی ؟ .... شعیبت تنها شده
ننگ ما ، ننگ ما .... مجلس الدنگ ما
ای محمود آزاده ... آماده ایم آماده
داستان آخوند بی آلت تناسلی و حوریان بهشتی !
شیخ ملاحسن پس از سالها عبادت پروردگار تن به گورستان سپرد . سالها بگذشت و روز محشر آمد و جملگی مخلوقات به فرمان خداوند در برابرش حاضر شدند . ملائک یک به یک خلایق را به بارگاه بخواندند و باریتعالی بر ایشان قضاوت بکرد و گروهی به بهشت بفرستاد گروهی به دوزخ .
پس شیخ ملا حسن را نیز به سبب طاعات فراوانش به بهشت رهنمون بکردند . ملا حسن چون خود را در بهشت برین دید به جستجوی حوریان بشتافت و آنها را در دشتی به غایت زیبا بیافت . حوریان چون او بدیدند بسویش بشتافتند و به برش آمدند .
شیخ ملاحسن یک یکشان نوازش می کرد و خدای را از این همه لعبت سپاس فراوان میگفت . ساعتی بعد ملاحسن را هوس بگرفت و خواست که کار همی کند اما هرچه کوشش بکرد اثری از لذت در خود نیافت , نظر به میان پاهایش بیانداخت و آلت تناسلی خود را ندید پس فغان برآورد و بر بخت خود لعنت بسیار فرستاد .
ملائک بر او نازل گشتند و او را گفتند : ای شیخ تو را چه شده و شیخ حکایت بگفت .
فرشتگان خبر به خدا بردند که شیخ ملا حسن بی آلت تناسلی شده و بهشت بر او حرام گشته است .
خداوند بفرمود به جستجو آیید و آلتش را بیابید . ساعتی بگذشت که اسرافیل بیامد و باریتعالی را بگفت : پروردگارا آلت شیخ ملاحسن هنوز محشور نگشته است .
ملائک خدای را بگفتند : ای خالق کائنات, آلت شیخ ملاحسن در زندگانیش آنفدر به پاخاست و بخسبید که دیگر یارای برخاستن نداشت.
پس فرمان بر ملاحسن آمد که : زمین و زمان از هستی ناپدید گشته و کار خلقت به پایان رسیده و دیگر از برایت آلت تناسلی نخواهد بود پس با دیگر نعمتهای بیکران بهشتی خوش باش .
شیخ ملاحسن چون این سخن بشنید خود راگفت بهشت بدون آلت تناسلی به هیچ ارزد پس بهشت را محل عبادت خود بکرد و به خدمت خلق مشغول گشت .
یک جماعت ، آلتی را افسون کند
وز طلسمش انس و جن مفتون کند
زاهدان چون تن به گورستان دهند
آلت خود را تا ابد مدفون کنند
از اسراراللطیفه و الکسیله